عاص بن سَعید بن عاص بن اُمَیه
عاص در غَزْوَه بَدْرْ به میدانِ نبرد شتافته و مبارز طلبید . علی(ع) بلافاصِلَه به مصافِّ وی رفته و او را از پا درآوردند .
سَعید بن عاص بن سَعید : فرزندِ عاص ، در دورانِ خلافتِ عُمَر ، با حضور در محفلی که خَلیفَه دوّم شرکت داشت ،اندوهگین و مَلالآور ، وی را مینگریست . عُمَر به او گفت : سَعید در درونتچیزی میگذرد ! گمان میبَرَم که از جانِبِ منحُزْن و اندوهی در دل داری ! آیا تو فکر میکنی پدرت رامن کُشتهام !؟ به خدا سوگند دوست داشتم او را میکُشتَم و از قتلِ یک کافِر ، عذر و پوزش نمیخواستم . لکن من در روزِبَدْرْبر وی عبور کرده و دیدم همچون گاوِ نَر میجنگد . او را رها نموده و از کنارش دور میشدم که صدایم زدهو گفت : کجا ای پسر خَطّاب !؟ والله هنوز سخنش تمامنشده و من از جایم تکان نخورده بودم که علی (ع) او راسَربهنیست کرد .
امام علی (ع) در آن مجلس حاضر بودند و پساز پایانیافتنِ سخنانِ او ،با طلبِ آمرزش از درگاهِخدای سبحان ، خِطاب به عُمَر فرمودند : شِرْک و بُتپرستینابود گردید و اسلام کارهای ناشایستِ گذشته را مَحْو کرد .اینک تو با چه انگیزهای مردم را علیه منتحریک میکنی ؟ عُمَر ساکت مانْد و سخنِ دیگری بر زبان نیاوَرْد .
سَعید سرانجام عُمَر را مخاطب قرار داده وگفت :
بدان که مرا شاد نمیساخت اگر قاتِل پدرم کسی جُزعلی بن اَبیطالب(ع) میبود .
منبع: سیمای صدر اسلام، علی شهبازی، 1392، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران
1- ارشاد شیخ مفید، ص 64 ، 68 و 69 ، مُتَرْجَم - مغازی واقدی ، ج1، ص92.