|     |     |  EN |   AR   

سقیفه بنی ساعده

سقیفه بنی ساعده

سَقیفَه بَنی ساعِدَه پس‌از رحلتِ رسول الله(ص) ، واقِعه مهمِّ غَدیرِ خُم و اقدامِ آن‌حضرت در‌مورد تعیین و انتخاب علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص)و خَلیفَه مسلمین توسّطِ عِدَّه‌ای از مُهاجرین و اَنصار نادیده‌گرفته شد و درحالی‌که هنوز مراسمِ تدفینِ رسول خاتم(ص) پایان نیافته بود ،کشمکشِ آشکار و پنهان ...

  • ۱۴:۴۷ ۱۳۹۸/۱۲/۲
سَقیفَه بَنی ساعِدَه
پس‌از رحلتِ رسول الله(ص) ، واقِعه مهمِّ غَدیرِ خُم و اقدامِ آن‌حضرت در‌مورد تعیین و انتخاب علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص)و خَلیفَه مسلمین توسّطِ عِدَّه‌ای از مُهاجرین و اَنصار نادیده‌گرفته شد و درحالی‌که هنوز مراسمِ تدفینِ رسول خاتم(ص) پایان نیافته بود ،کشمکشِ آشکار و پنهان برای تعیینِ‌گزینه دیگری برای جایگزینی امام علی(ع) آغازگردید . رجوع به غَدیرِ خُم
عُمَر که در آخرین لحظاتِ حیاتِ حضرتِ محمّد(ص) ، از اجرای خواست آن‌جناب مبنی بر آوردنِ کاغذ و قلم امتناع ‌ورزیده وبا صدای بلند می‌گفت : پیامبر (ص) هذیان می‌گوید ! کتاب خدا ما را بس است !  پس‌از رحلتِ ایشان ناگهان فریاد کشید : رسول خدا(ص) نمرده است و هرکس مدعی مرگِ وی باشد ، با شمشیر کُشته خواهد شد ! و یا به قولی دیگر : پیامبر  خدا(ص) نخواهد مُرد تا دست و پای گروهی را قطع کند .
این سخنانِ تهدیدآمیز باعث شد تا بعضی افرادِ حاضر در صَحْنَه ، آیاتی از قرآن کریم را که راجع به عادی بودنِ رحلتِ آن‌حضرت همانندِ درگذشتِ سایرِ پیامبر ان می‌باشد ، برای عُمَر قرائت کنند .
وَ مَا مُحَمَّدٌ اِلَّارَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَإِنْ مَّاتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ ...
محمّد(ص) فرستاده خداست و پیش از او ، فرستادگان دیگری نیز بودند . آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود ، شما به عقب بر می گردید ؟ و هرکس به عقب برگردد ، هرگز به خدا ضرری نمی زند و خداوند به زودی شاکران را پاداش خواهد داد . - آل عمران 144
اِنَّکَ مَیتٌ وَ اِنَّهُمْ مَیتُونْ
ای پیامبر (ص) ! تو خواهی مُرد و کسان غیر تو هم خواهند مُرد . - زُمَر30
عُمَر در ابتدا استدلال و استنادِ آنان را قویاً مردود می‌دانست و لکن لحظاتی بعد ، هنگامی‌که ابوبکر در محلّ حاضر شده و همان آیات را تلاوت کرد ، متقاعدگشته و با تعجّب از ابوبکر پرسید : آیا آنچه را گفتی در قرآن آمده است ؟ ابوبکر پاسخ داد : آری . برخی صاحب‌نظران ،این تغییرِ موضعِ سریعِ عُمَر را بیانگرِ دیدگاه و تدبیرِ ویژه‌ای دانسته‌اند که برای ابوبکر اندیشیده شده بود تا با فصل‌الخطاب قرارگرفتنِ سخنانِ وی ، انتخابش برای جانشینی پیامبر (ص) تسهیل گردد .
در این شرایط حسّاس و سرنوشت‌ساز ، افرادِ قَبیلَه خَزْرَج که از اَنصار فداکارِ رسول خدا(ص) بودند ، از یک‌سو دلواپَسی تسلّطِ قُرَیش بر خود را داشتند زیرا درهرحال قُرَیش آنان را قاتلینِ بستگانِ خویش می‌دانستند و از سوی دیگر نگرانِ کینه و اختلافاتی بودند که در دوران جاهلیت مابینِقبائِلِ اَوس و خَزْرَج وجود داشت و لِذا بلافاصله و بدون تأمُّلِ کافی ،سَقیفَه بَنی ساعِدَه را تشکیل داده و عجولانه سَعْد بن عُبادَه : رئیسِ قَبیلَه خَزْرَج را به عنوان جانشین پیامبر  خاتم(ص) برگزیدند .
اخبارِ تشکیلِ سَقیفَه بَنی‌ساعِدَه و انتخاب سَعْدْ سریعاً منتشرگردید . ابوبکر ، عُمَر و عدّه‌ای دیگر از مهاجرین به محضِ دریافتِ این خبر، خود را به مَحَلِّ سَقیفَه رسانده و با برهم‌زدن و متفرق‌ساختنِ اجتماعِ سَعْدْ و طرفدارانش ، رایزنی‌های فَشُرْدَه ، کَشْمَکَش و مبارزه‌ای جدّی مابین اَنصار و طوایفِ تَیمْ و عَدی به سردمداری اَبوبکر ، عُمَر و اَبو عُبَیدَه جَرّ اح از مهاجرین ،برای تعیینِ جانشینِ پیامبر (ص) آغاز وگسترش یافت .
سَعْد بن عُبادَه که با تَنی بیمار در سَقیفَه حاضر شده بود ، اَنصار را مخاطب قرار داده و ضمنِ برشُمُردنِ امتیازاتِ آنان در دین‌داری و حمایت از اسلام و رسول خدا(ص)گفت : هیچ قَبیلَه‌ عَرَب را نرسد که با شمادر برخورداری از این ویژگی‌ها شانَه بِشانَه شود . پیامبر (ص) درآغازِ بعثت ، بیش‌از ده سال مردمِ مکّه را به اسلام دعوت کرد و در این مدّت فقطعِدَّه کمی به آن‌حضرت ایمان آوردند . مهاجرین حتّی قدرتِ دفاع از خود را هم نداشتند . خداوند اَنصار را در عزّت بخشیدن به اسلام و جهاد با دشمنانِ حقّ امتیاز داد . شما بودیدکه بعثت ستیزان را با شمشیر خود به پذیرش آئین اسلام مجبور ساختید . اینک محکم بایسیتد ! که در مقایسه با دیگران ، از شایسته‌ترین‌ها هستید ... . اَنصار در پایانِ سخنانِ سَعْد ،کاملاً آماده بَیعَت با ایشان گردیده بودند ...... .
اَبوبکر و عُمَر با کمکِ همفکرانِ خود تلاش می‌کردند تا جوِّ عمومی حاکم بر سَقیفَه را که درجهتِ خواسته اَنصار پیش می‌رفت به نفعِ خودتغییر دهند . طرفدارانِ مهاجرین و اَنصار نیز در فرصت‌های مناسب ، تعریف وتمجیدهای‌ گروهِ مربوط و وابسته به خود را با داد و فریاد پیشتیبانی و حمایت می‌کردند .
مَعْن بن عَدِی می‌کوشید شایستگی اَبوبکر را ثابت کند و در برابر وی ، ثابت بن قَیسْ شَمّاس که خطیب اَنصار بود از فضایلِ اَوس و خَزْرَج سخن می‌گفت و نهایتاً افزود : همه می‌دانیم که رسول خاتمr از جمعِ حاضر کسی را برای جانشینی خود معرّفی نکرده است . وی با این سخن ، تلویحاً شایستگی مدّعیانِ حاضر در سَقیفَه را برای جانشینی آن‌حضرتنفی می‌کرد و اذهان را بسوی امام علی (ع) که تشریف نداشتندمتوجّه می‌ساخت .
ابوبکر در فرصتی مناسب اَنصار را مخاطب قرار داده و گفت :
ای گروه اَنصار ! در سابقه درخشانِ شما هیچ تردیدی نیست .... حکومت بر مسلمانان درشرایطِ‌کنونی ، ویژگی خاصّی دارد . هریک ‌ازقبایلِ اَوس و یا خَزْرَجکه حکومت را در اختیارگیرد ، قَبیلَه دیگر را آزرده خواهد ساخت . جنگ‌های خونین گذشته بین این دو قَبیلَه نیز خاطره‌هایی فراموش ‌نشدنی از کُشته و زخمی‌های فراوان در اذهان باقی‌گذاشته است ...... .
اَبو عُبَیدَه جَرَّ اح برخاست و خِطاب به اَنصارگفت : شما نخستین یاوران پیامبر (ص) بودید ، پس نخستین کسان نباشید که تغییر و تبدیل دهید ...... !
عَبْدالرَّحْمَن بن عَوف قیام کرده و ضمن مخاطب قراردادنِ اَنصار بیان داشت :شما برتری دارید ، امَا کسی مانند ابوبکر ، عُمَر و علی(ع) در بین شما نیست .
مُنْذِر بن اَرْقَم پس‌از اِبن عَوف برپا ایستاد و خِطاب به او گفت : برتری این کسانی را که نام بردی انکار نمی کنیم امّا در میان اَبوبکر ، عُمَر و علی(ع) نیز کسی هست که اگر امر خِلافَت را خواستار می شد ، هیچ‌کس با او به نزاع بر نمی‌خواست و مقصودِ وی امام علی (ع) بود .
تشکیلِ ماجرای سَقیفَه بَنی ساعِدَه و بحث‌های مطروحه در حالی شکل‌‌گرفتو مهاجرین و اَنصار در شرایطی برای قَبْضَه‌کردنِ مَسْنَدِ خِلافت و جانشینی پیامبر  اکرم(ص)تلاش می‌کردند که مولای متّقیان علی (ع) و خاندانِ رسول خدا(ص)در غمِ فراقی جانکاه می‌سوختند .
پس‌از نخستین گفتارِ اَبوبکر ، احتجاجی بین وی و ثابِت بن قَیسْروی داد . اَبوبکر با تصدیق فضیلت‌هایی‌که ثابِت برای اَنصار شُمارِش‌کرده بود ، بر ویژگی‌های بارزِ دیگری از مهاجرین نیز تأکید نمود و پیشگامی آنان در ایمان‌آوردن به پیامبر (ص) را ملاکی پذیرفته شده نزدِ پیروانِ حقّ و حقیقت دانست . اَبوبکر علی‌رغمِ بیانِ توصیفاتِ مذکور ،در ادامه سخنانِ خود بی‌درنگ و بدونِ مقدمه گفت :
رسول خدا(ص) درموردِ عُمَر بن خَطَّاب فرموده‌اند : خدایا !دین را به او سربلندگردان ! و اَبوعُبَیدَه جَرّ اح را امینِ اُمَّت دانسته است . پس با هرکدام از این دو که مایلید بَیعَت کنید !
عُمَر و اَبوعُبَیدَه خِطاب به اَبوبکر گفتند : تو یارِ غار ، هم‌سفرِپیامبر  خدا(ص) و دوّمِ دوتایی ! ما پیشی نخواهیم‌گرفت !
یکی‌از غفلت‌های جبران‌ناپذیرِ این لحظه حسّاس از تاریخِ اسلام این بود که هیچ‌کس نپرسید ، آن مولود کَعْبه و اسلام‌آورِ نخستین ،پسرعمو و داماد رسول اکرم (ص) ، مخاطبِ حدیثِ مَنْزِلَتو منتخبِ خداوندِ مَنّان در غَدیرِ خُم ، مسلخ‌گُزینِ شبِ ظلمانیتاریخ در لَیلَه المَبیت و به تعبیر پیامبر (ص) ، حیدرِ کَرّ ارِ غَزَوات بَدْرْ ، اُحُد ، خَنْدَق ،خَیبَر ، حُنَینْ و ... کجاست !؟ سَلْمان ، مِقْداد ، عَمّار و اَبوذَرّکجا هستند ...
اَنصار علاوه بر اینکه با حرکاتِ نسنجیده خود ،از انتخابِ آن امامِ هُمام(ع) غافل شده بودند ، بعلّتِ عدمِ شرکتِایشان در سَقیفَه نیز گُمان داشتند که آن‌حضرت خِلافت را نخواهند پذیرفت .
قُرَیش نیز امام علی(ع) را قاتلِ بستگانِ خود می‌دانستند و علاقه فراوانِ رسول گرامی اسلام(ص) به آن‌حضرت هم مَزیدِ بر علّت گشته وموجبِ فزونی حِقْد وکینه عمیقِ آنان نسبت به مولای متّقیان(ع) گردیده و بدیهی بود که تمایلی به حضورِ ایشان در سَقیفَه نداشته باشند .
در این شرایط یکی‌از مهاجرین به نامِ عَبْدالرَّحْمَن بن عَوف ، جهتِ تسهیلِ انتخابِ اَبوبکر ، به سخنِ عایشَه استناد کرده و از قول وی‌گفت : هدف و منظورِ پیامبر (ص) از اینکه با حضورِ خودشان در مسجد ، به اَبوبکر اشاره داشتند تا در مَحَلِّ امامِ جماعتِ نمازگزاران قرار گیرد ، انتخابِ واجدالشّرایط‌ترین فرد برای جانشینی آن‌حضرت و خِلافت می‌باشد .
ثابِت بن قَیسْ که فردی بصیر و برخوردار از بینشِ سیاسی بود ، با تَکیه بر سخنانِ عَبْدالرَّحْمَن بن عَوفگفت :
اگر چُنین امری صحیح باشد ، پس جمعِ حاضر و هرکسی‌که بخواهد غیر از اَبوبکر ، شخصِ دیگری را جهتِ خِلافت برگزیند ، نافرمانی خدا و رسولش(ص) را کرده ، مگر اینکه به ناحقّ ، چُنین سخنی به پیامبر (ص) نسبت داده شده باشد که آن‌حضرت شخصاً اَبوبکر را جانشینِ خود تعیین کرده‌اند .
اِبن قَیسْ با استناد به مهمّ‌ترین سخنانِ مهاجرین ثابت می‌کرد که حتّی درصورتِ صحّتِ گفتارِ آنان ، پیشنهاد خِلافت‌دادن به اَبوعُبَیدَه و عُمَر توسّط ابوبکر ، برخلافِ دستورِ رسول خدا (ص)می‌باشد .
درحالی‌که ثابِت بن قَیسْ با منطقی استوار ، قُرَیش را به بُن‌بست کشانده بود ، حُباب بن مُنْذِر با چهره‌ای خشمگین و عَصَبی ، جمعِ حاضر را مخاطب قرار داده و ضَمنِ بیانِ فضائلِ اَنصار به آنان متذکّر گردید که : دُچار فریب نشوید ...... ! حُباب سپس افزود :
اَنَا جُذَیلُهَا المُحَکَّکُ وَ عُذَیقُهَا الْمُرَجَّبُ ، مِنَّا اَمیرٌ وَ مِنْکُمْ اَمیرٌ یا مَعْشَرَ قُرَیش
ای قُرَیش ! من مردی کارآزموده و سرد و گرم چشیده‌ام و به عقل من مشکلحلّ و تقویت حاصل می‌شود ، آنچُنان که چوبِ خاردار ، خارش بدن شتران گَرْ گین  را رفع می‌کند . دو حکومت با دو زمامدار تشکیل شود یکی برای مهاجرین و دیگری برای انصار !
از آنجا که محتوای پیامِ غضب‌آلودِ اِبن مُنْذِر ، نمایشِ آشکاری از تَجزِیه امّتِ اسلامی را تداعی می‌نمود و این مسئله برای اکثرِ مُسْتَمِعین ،به‌ویژه در شرایطِ تَأسُّف‌بارِ رحلتِ حضرت رسول(ص) ناخوشایند بود ، مهاجرینِ حاضر در سَقیفَه و حَتَّی تنی چند از اَنصار نیز مخالفتِ شدیدِ خود را با سخنانِ حُباب اعلام کردند و این رفتارِ ناشیانه اَنصار ، زمینه‌سازِ پیروزی مهاجرین در سَقیفَه گردید .
عُمَر برخلافِ عادت و برخوردِ خشونت‌آمیز و تندِ همیشگی‌اش ، ضمن دلجویی از حُباب ، مَضارّ و نادرستی تقسیمِ زمامداری جهانِ اسلام را توضیح داده و با تمثیلی پسندیده و قابلِ فهم برای عَوام گفت :هرگز یک تیغ در دو نیام نَرَود ...
اِبن مُنْذِر بدون اِعتناء به تأثیرِ منفی سخنانش ، در اوجِ هیجان ، اَنصار را به بیرون‌راندنِ مهاجرین از مدینه تشویق و تهییج می‌کرد .
عُمَر که خشونت او زبانزد است کماکان در مهارِ احساسات و عواطفِ خویش کوشا بوده و در پاسخ به آخِرین تهدیدِ حُباب ، بدون اینکه بر قدرت و واکنشِ مهاجرین تکیه نماید ، خشمِ خداوند را از اخراجِ مهاجرینیادآور شد . حُباب مجدّداً با تهدیدِ عُمَر به قتل ، عصبانیتِ خود رابارز‌تر ساخت و متقابلاً عُمَر به نوازشِ حُباب و ستایش از اَنصار پرداخت .
در این هنگام که سَقیفَه به تشنّج کشیده شده و افکار عمومی را نگرانِ اختلافِ می‌ساخت ، گرایش به اتّحاد مسلمین در سخن‌شُماری از اَنصار آشکارتر می‌گشت . اَبوبکر فرصت را غنیمت شُمُرده و درحالی‌که خود را داوری بی‌طرف و پای‌بند به مصالحِ عمومی جامِعَه نشان می‌داد ،مجدّداً قدّ برافراشت و بار دیگر عُمَر و اَبوعُبَیدَه را به عنوانِ شایسته‌ترین اشخاص برای خِلافت مطرح کرد . آن دو نفر نیز متقابلاًزبان به شایستگی اَبوبکر گشودند . پسر خَطّاب ضمنِ تعریف و تمجید از اَبوبکر ، در حرکتی غیرمنتظره ، پیشتازِ بَیعَت با وی گردیده و متعاقبِ آن بَشیر بن سَعْدْ از اَنصار نیز دستِ اَبوبکر را به رسمِ بَیعَت فِشُرد و سپس حاضرین ، تهاجم و سبقت جهتِ اعلامِ وفاداری و حمایت از او را آغاز کردند . اَوسیان نیز با دلواپسی از انتخابِ مجدّدِ سَعْد بن عُبادَه ، ناچار منتخبِ قُرَیش : اَبوبکر را موردِ تأیید قرار داده و در دامِ آنان گرفتار شدند .
حُباب بن مُنْذِر که نخواسته و ندانسته بیشترین خدمت را به رقیب کرده و ابتدا در اَوج خشم دست به شمشیر برده و حاضران وی را از این عمل بازداشته بودند ، خِطاب به مسلمانان حاضر در سَقیفَه گفت : به خدا سوگند هم‌ اکنون فرزندانتان را می‌بینم که بر دربِ خانَه اینان ،آب راگدائی ‌می‌کنند و سیراب نمی‌شوند .
اَبوبکر با طنز در مورد زمانِ وقوعِ این حادثَه سؤال کرد ... .
هرچند حُباب با خشمی بی‌مهار سَقیفَه را به تشنّج کشانید و در پیروزی سرانِ قُرَیش ، ناخواسته و ندانسته نقش‌آفرین شد ، مَعَ‌الوصف پیش‌بینی او دقیق بوده و ثابت نمود که ژرف‌اندیش‌ترین مردانِ اَنصار در سَقیفَه می‌باشد .اِبن مُنْذِر با شناخت قُرَیش دریافته بود که اگرچه بَنی اُمَیه ، مُلقّب به طُلَقاء  و تحتِ رهبری اَبوسُفیان ، با آن سابقه ننگ‌آلودِ خود ، از اعتبارِ چندانی در جامعه اسلامی برخوردار نیستند تا در صَحْنَه سَقیفَه حضور یابند لکنمرورِ زمان ، گذشتِ ایام و دگرگونی شرایط ، زمینه را برای حکمرانی آنان فراهم ساخته و به عنوان پُرشمارترین تیره قُرَیش و برخورداری از تجربه‌ای طولانی در زدوبندهای سیاسی ، حداکثرِ بهره را از این انتخاب خواهند برد و هرگاه وارثِ میراثِ پیامبر (ص) شوند ، در انتقام از آنانکه شکست‌های تلخی را بر نیاکان اُمَویان  تحمیل کرده‌اند ، بی‌رحمانه خواهند تاخت و دیدیم که پیش‌بینی حُباب در تاریخ به واقعیت پیوست و یزیدیان آب را بر ذُریه رسول خدا(ص) و مسلمانان بستند ...... . نقل است که سال‌ها پس‌از گذشت ماجرای سَقیفَه ، عُمَر خاطره نخستین لحظه‌های بَیعَت با اَبوبکر را چُنین بیان داشت :
در آن میان ، یکی گفت : توجّه کنید ! سَعْد بن عُبادَه را کُشتید و زیر پالِه کردید ! و من گفتم : خدا سَعْدْ را بِکُشَد !
این سخن ثابت می‌نماید که در ماجرای سَقیفَه ، همه گفتار و تلاشِ مهاجرین بر مبنای در اختیارگرفتنِ کرسی خِلافت بوده است زیرا آنانتا چند لَحْظَه پیش‌از بَیعَت ، به شُمارشِ فضایلِ انکارناپذیرِ اَنصار پرداخته بودند و لکن پس‌از رسیدن به مقصود ، از‌کُشته‌شدنِ مردِ بزرگِ اَنصار که موقعیتِ او پیش‌از اسلام و سابقه افتخارآمیزش در پیروزی بعثت و پیشبُردِ آئینِ حقّ ، همچون خورشید می‌درخشید ، بی‌تفاوت گذشتند .این درحالی‌ است‌که رسول خدا(ص) همه را به نیکی با اَنصار توصیه فرموده  و در بسترِ بیماری صراحتاً اظهار داشته بودند :
نه تنها با نیکان اَنصار خوشخو و مهربان باشید که از بدی‌های آنان نیزدرگذرید  و سرانِ مهاجرین این سخنان را شخصاً از زبانِ آن‌حضرت شنیده بودند .
نحوه رفتار و برخوردِ سرانِ مهاجرین با اَنصار موجب شدکهازآن‌پس ، سَعْد بن عُبادَه در هیچ مراسم و یا تجمُّعی و حتّی در نمازِجماعت شرکت نکند . ایشان سرانجام مدینه را تَرْک و در شام سُکْنَی گُزیده و همانجا درگذشت .
پس‌از انتخابِ ابوبکر ، احتجاجات در مورد حقّانیتِحضرت علی (ع) کماکان ادامه می‌یافت . در یک موردزَید بن اَرْقَم و عَبْدالرَّحْمَن بن عَوف به بحث نشسته بودند کهزَیدْ ضمن برشمردن فضیلت‌های مهاجران اظهار می دارد :
ای پسرِ عَوف ! اگر علی (ع) و شخصیت‌های دیگرِ بَنی هاشِم درگیرِ مراسمِ خاک‌سپاری پیامبر (ص) نبودند ، چُنین زمینه‌ای در خِلافتپیش نمی‌آمد .
عَبْدالرَّحْمَن ضمن دفاع از مهاجرین ، ماجرا را به ابوبکرگزارش داد و پاسخ شنید که : نیازی به این گفتگوها نیست . چرا مردمی را که انتخابی نموده و اینک دم فرو بسته‌اندبا یادآوری خاطراتِ گذشته تلخ‌کام می‌نمایی !؟
اِبن عبّاس نیز در زمینه حقّانیت و اولویتِ امام علی (ع)و خاندانِ پیامبر (ص) جهتِ تصدّی امرِ خِلافت ، طَی جلساتی اِقامَه حُجَّت کرده است .
عُمَر هم در روزگارِ خِلافت و حاکمیتِ خویش ، از بَیعَت باابوبکر در سَقیفَه ، چون لغزشی تاریخی یاد نموده ومی‌گوید که این موضوع با عنایتِ خداوند ختمِ به خیرگردیده است .
عُمَر مایل‌ نبود مردم در تعیین و انتخابِ رهبرشان آزاد باشند و خودش هم با بهره‌گیری از این اندیشه ، توسّطِ ابوبکر انتخاب گردید و همین امر باعث شد که حقِّ تعیینِ جانشین برای وی نیز پایدار بمانَد .
این درحالی است که مهاجرین ابتدا پیامبر (ص) را متّهَم می‌کردند که قبل‌از رحلت ، مردم را به فتنه‌ها سپرده و کسی را جانشین تعیین نفرموده‌اند و سپس با حدیث‌تراشی و گفتاری متناقض می‌گفتند آن‌حضرت ابوبکر را جانشینِ خود برگزیده‌اند . آنان هیچگاه از خود نپرسیدند که اگر واقعاً به رفتار و گفتار پیامبر (ص) پای‌بند و معقتد می‌باشند ،پس چرا اجرای فرمان و وصیتِ آن‌حضرت در خصوص ابوبکر را به عُمَر و اَبوعُبَیده تعارف می‌کردند ؟ ... چرا از آوردنِ قلم و دوات برای ایشان اِمتناع ورزیده و آن وجودِ شریف را به هذیان‌گویی متَّهَم ‌نمودندو چرا حادثَه غَدیرِ خُم را که جملگی در آنجا حضور داشتهو جُزْوِ اوّلین بَیعَت‌کنندگان با علی (ع) بوده‌اند به فراموشی سپردند و ...... .
مهاجرین در پایان ماجرای سَقیفَه ، لازم دیدند که دست‌آوردِ آن رابا اخذِ بَیعَت از علی (ع) مُهر تأیید بزنند و اصرارِشان بر این بَیعَت ، به حرمت‌شکنی حریم و بَیتِ دختر پیامبر (ص) انجامید و این ناسپاسیدو مرحله تکرارگردید .
یکبار بَنی هاشِم و منتقدانی چون طَلْحَه و زُبَیرْ در بَیتِحضرت فاطِمَه زَهْراء سلام الله علیها به تحصُّن نشسته بودند که عُمَر باتّفاقِ عِدَّه‌ای از سَقیفَه نشیناندر منزلِ ایشان حاضر و تهدید کرد : اگر خانَه راتَرْک نکنید اینجا را به آتش خواهم کشید ! و سرانجام دخترِ داغدارِ رسول خدا(ص) از حاضرین خواستند تا بر تحصُّنِ خود اصرار نورزند . آن بانوی بزرگوار جهتِ اعتراض ، در جمعِ کسانی که بَیتِ ایشان را مورد هجوم قرار داده بودند حضور یافته و تهدید فرمودند :
وَاللهِ لَتَخْرُجَنَّ اَو لَاَ کْشَفَنَّ شَعرِی و لَاَعجَّنَّ اِلی الله ، به خدا قَسَم باید (از خانه) بیرون روید وگرنه موهایم (سَرَم) را برهنه ساخته و نزد خدا ناله و زاری می‌کنم .
پس‌از این ماجرا ، هَمَه بست نشینان از منزلِ آن‌حضرت خارج شده و با گذشتِ چند روز ، یکی پس از دیگری با ابوبکر بَیعَت کردند .
گفته شده عُمَر در همان گیر و دار شمشیرِ حمایل شدهزُبَیرْ را گرفته و با خشونت به سنگ کوبیده و شکسته است .
رُخدادِ بی‌حرمتی به بَیتِ دخترِ پیامبر (ص) ننگِ شستشوناپذیری بر پیشانی خِلافت شد زیرا دختر رسول خدا(ص) را چُنان آزُرْده ساختکه تا پایانِ حیاتِ خویش حاضر به سخن‌گفتن با آنان نگردیدندو این درحالی بود که همه از زبان پیامبر  خدا(ص) شنیده بودند : فاطِمَه سلام الله علیها بر طلبِ چیزی‌که در آن اندک شبهه‌ای باشد ، اصرار نمی‌ورزد .
دوّمین حرمت‌شکنی نسبت به بَیتِ آن بانوی بزرگوارِ اسلام در رابطه با اِسائَه ادب به ساحتِ مقدّسِ حضرت علی (ع) و آوردنِ ایشان به مسجد پیامبر (ص) برای اخذِ بَیعَت می باشد .
امام علی(ع) پس‌از حضور در مسجد پرسیدند : مرا برای چه فراخوانده‌اید ؟ عُمَر گفت : تو را برای بَیعَتی آورده‌ایم که مسلمانان بر آن اجماع دارند .
مولای متّقیان علی (ع) فرمودند : شما به اِستنادِ خویشاوندی با پیامبر (ص) ، حکومت را از اَنصار گرفتید . اینک من هم با همین استدلال بر شما احتجاج دارم و می‌گویم برای ما ، همان را به رسمیت بشناسید که اَنصار برای شما قائل شده‌اند ! عُمَر بدون توجّه به دلایلِ آن‌حضرت ،مجدّداً بر لزومِبَیعَتِ ایشان با ابوبکر تأکید ورزید . اَبوعُبَیده جرَّ اح که زورمَداری عُمَر را بی‌نتیجه می‌دید گفت :اَباالحَسَن(ع) ! بخدا قَسَم تو در تصدّی این مقام ، به سببِ امتیازاتِ شخصی ، سابِقَه درخشان ودر نهایت خویشاوندی با رسول خدا(ص) از همه سزاوارتری لکن مردم با این پیرمرد بَیعَت کرده و او را پسندیده‌اند . تو نیز به همان خرسند باش !
علی(ع) فرمودند : برای شما سزاوار نیست که فرمانروایی محمّد(ص) را از سَرای آن‌حضرت به خانَه خود ببرید . این سَرای ما بود که در آن قرآن فرود آمده و مائیم کانونِ اصلی دانش ، ژرف‌بینی ، دیانت ، سنّت ، فریضَه الهی و ...
عِدَّه‌ای با آگاهی از فرمایشاتِ ‌اخیرِ حضرت علی (ع) ، به خَطای خویش پی بُرده و آرزو می‌کردند ای‌کاش قبل ‌از بَیعَت ، آن سخنان راشنیده بودند . یکی از آنان به نام بَشیر بن سَعْدْگفت :
اَباالحَسَن (ع) ! به خدا سوگند اگر مردم این گفتارت را پیش‌از بَیعَتِ با اَبوبکر می‌شنیدند ، دو مرد هم به اختلاف کشیده نمی‌شدند و همه با تو بَیعَت می‌کردند . چه کنیم !؟ که در خانه نشستی و در این جریان حضور نیافتی و مردم پنداشتند شما را نیازی به آن نیست ... !
امام علی (ع) با نهیبی بر پسرِ سَعْدْ فرمودند :
بَشیر ! وای بر تو ! آیا صحیح بود من پیامبر  خدا(ص) را در خانَه‌اش وا می‌نهادم و او را بسوی آرامگاهش بدرقه نکرده وبرای کَشْمَکَش بر سرِ خِلافت ، بیرون می‌شدم ؟
در این هنگام عبّاس عموی پیامبر (ص) در دفاع از خِلافتِ علی (ع) گفت : به پروردگارِ کَعْبَه سوگند که آن (انتخابِ موردِ نظرشان) راانجام دادند درحالی‌که مهاجرین و اَنصار درباره علی (ع) شکّ نمی‌داشتند .
فَضْل بن عبّاس اظهار داشت : ای گروهِ قُرَیش ! سرورِ ما از شما بِدان (خِلافَت) سزاوارتر است .
عُتْبَه اِبن اَبی لَهَب با قِرائَتِ اَشعاری چُنین سُرُود :
گمان نمی‌کردم که اَمرِ خِلافت از بَنی هاشِم و در میانِ ایشان از اَبوالحسن(ع) بگذرد . او در بینِ مردم ، باایمان و سابِقَه پیشتر و به قرآن و سُنَّت داناتر است . کسی‌که پیامبر (ص) را دید و در غسل دادن و کفن‌کردنِ آن‌حضرت ، جبرئیل یاورش بود . او ‌که آنچه دیگران از نیکی دارند در وی هست و هیچ‌کس شکّی ندارد و آنچه از نیکی در وی است سایرین را ‌بهره‌ای نیست . حضرت علی (ع) ، عُتْبَه را از این‌کار نهی‌کردند .
در پایانِ بحث‌ها و احتجاج‌ها ، اَبوبکر خِطاب به حضرت علی(ع)گفت : در هر حال رشدِ تو جای تردیدی ندارد و شما ناگزیر بهبَیعَت نیستی . اسامی بعضی‌از کسانی‌که به تبعیت از حضرت علی (ع) با اَبوبکر بَیعَت ننمودند عبارتست از : عبّاس بن عَبْدالمُطَّلِب ، فَضْل بن عبّاس ،زُبَیر بن عَوّ ام ، خالِد بن سَعید بن عاص ، مِقْداد بن عَمْرو، سَلْمان فارسی ، اَبوذَر غِفَارِی ، عَمّار یاسِر ، بَراء بن عازِب ، اُبَی بن کَعْبْ  و ...
علی(ع) عازِمِ بَیتِ خود شدند و پس‌از رحلتِ حضرت فاطِمَه سلام الله علیهاکه به روایتی تا شش ماه ذکر شده ، با اَبوبکر بَیعَت کردند .
در پاره‌ای از متون ، عللِ بَیعَتِ حضرت علی (ع) را روز‌افزون شدن موجِ ارتداد آورده‌اند که آن‌حضرت از پیامدهای آن بیم داشتند .
اَبوبکر و یارانش در تلاش‌ بودند تا نَظَرِ مُساعِدِ عبّاس بن عَبْدالمُطَّلِب را با اِعطاءِ وَعْدَه‌های مادّی و پیشنهادِ شریک‌ ساختنِ وی و اَعْقا بَش در بهره‌گیری از خِلافت ، جَلْبْ و جَذْبْ کنند لکن عبّاس بدونِ هیچ توجّهی ، با اِرائَه استدلالی معقول و منطقی در موردِ غاصب‌ بودنِ آنان ، خِطاب به اَبوبکر گفت : آنچه را که برای من قرار می‌دهی،اگر حقِّ مؤمنان باشد ، پس روا نیست که در آن داوری کنی ! و اگر از آنِ ما باشد ، به گرفتنِ قسمتی و رها کردن بَقیه آن تَن نمی‌دهیم .
نقل است که امام حُسَین (ع) در دوران کودکی ، روزی به مسجدِ پیامبر (ص) وارد شده و اَبوبکر را بر مَسْنَد جَدِّ بزرگوارشان دیدند .فرزندِ خُردسال ، سلیم‌النّفس و والامقامِ فاطِمَه زَهْراء سلام الله علیها تابِ دیدنِ این صَحْنه را نداشته و فارغ از هرگونه مصلحت‌اندیشی سیاسی ،با صداقت و صفای باطن بسوی ابوبکر رفته و فرمودند : از منبر پدرم بیا پایین ! سخنِ کوتاه و قاطعِ پسرِکوچکِ آن‌حضرت بر جمعِ حاضر تأثیری بَس شِگَرف داشت . ابوبکر ،گفتارِ ایشان را در دو مَرْحَلَه تصدیق کرد و پاسخ داد : آری منبر پدر تو است ،نه پدر مَن !
اَبوسُفیانکه در رأسِ بَنی اُمَیه ، یکی‌از پُرشُمارترین قبایلِقُرَیش ، قرار داشت و به سَبَبِ سابِقَه ننگ‌آلودش در ستیز با بعثت ، اجازه نمی‌یافت رقیبی در برابر دیگران باشد و حاضر هم نمی‌شد که از نَمَدِ سَقیفَه برای خود کلاهی تدارک نبیند لِذا منافقانه و با نقابِ خیرخواهی و حقیقت‌جویی ، نخست تظاهر به حمایت از خاندان پیامبر (ص) کرده وسپس داوطلب بَیعَت با علی (ع) شد لکن با نهیب و دورباشِ آن‌حضرت مواجه گردید .
پوششِ منافقانه اَبوسُفیان دیری نپائید و او بلافاصِلَه بسوی آنان که با وی همگون‌تر بودند شتافته و در این چرخشِ سریع ، اطمینان یافت که سهمِ قَبیلَه وی : بَنی اُمَـیه ، در خِلافتِ اسلامی و شرایطِ پیش‌آمده محفوظ خواهد مانْدْ .
به‌این‌ترتیب نتیجه سَقیفَه بَنی ساعِدَه با بهره‌گیری از عدمِ بصیرت ،بی‌سیاستی و سادگی اَنصار و بعضی دیگر از مسلمانان ، ضِمنِ انتخابِ اَبوبکر و غَصْبِ حقِّ الهی و مسلّمِ حضرت علی(ع) و خاندانِ مطهَّرش ،عَلَی‌الظّاهر به نفعِ قُرَیش خاتمه یافت .

منبع: سیمای صدر اسلام، علی شهبازی، 1392، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران
1- سَقیفَة : مکانی متعلّق به قَبیلَةِ بَنی ساعِدَة خَزْرَجی در مدینة بود که همان نقشِ دارالنَّدْوَة در مکّة را داشت .
2- طبقات‌الکبری ، ج2 ، ص230-232و حاشیةِ ص230 ، مُتَرْجَم - تاریخ طَبَری ، ج2 ، ص436 ، این حدیث را          بدونِ ذِکرِ نامِ عُمَر آورده است .
3- طبقات‌الکبری ، ج2 ، ص252 ، مُتَرْجَم -  سیرَةِ نَبَویَّة ، ج2 ، ص393 ، مُتَرْجَم - تاریخ طَبَری ، ج2 ، ص 3-442 .
1- تاریخ طَبَری ، ج2 ، ص 3-442 .
2- طبقات الکبری ، ج 2 ، ص 253 ، مُتَرْجَم .
1- تاریخ اسلام ، ج2 ، ص120- 119 ، به استناد سیرَة الرسول و خلفائِهِ ، ج4 ، ص 368 .
2- تاریخ اسلام ، ج2 ، ص123 .
3- تاریخ یعقوبی ، ج1، ص 3-522 ، مُتَرْجَم .
4- تاریخ اسلام ، ج2 ، ص 7-126، به استناد کتاب الرَدَّة/37 .
5- گَرْگین : جَرَب دار ، دارای ناراحتیِ پوستی .
6- تاریخ طَبَری ، ج2، صفحات 446 ، 447 و 458– تاریخ اسلام ، ج2 ، ص101 الی 155 – لغت ‌نامَةِ دهخدا ، ج6 ، حُباب بن مُنْذِر -  طبقات ، ج3 ، ص 157-156 مُتَرْجَم –  طبقات ، ج4 ، ص479 ، مُتَرْجَم .
7- در تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص522 ، مُتَرْجَم آمده است که ابتدا اَبوعُبَیْدَة و سپس عُمَر با اَبوبکر بَیْعَت کرد .
8- طُلَقاء : آزاد شدگان ، لقبی است که رسول اکرم پس از فَتْح مکّة به کفّار و مشرکین قُرَیْش دادند .
9- اَمَویان نیز آمده است ، لغت ‌نامَةِ دهخدا .
10- تاریخ اسلام ، ج2 ، ص 130 .
11- تاریخ طَبَری ، ج2 ، ص 447 –  تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص523 ، مُتَرْجَم .
12- سیرَةِ نَبَویَّة ، ج2 ، ص 391 ، مُتَرْجَم .
13- طبقات الکبری ، ج2 ، ص 239 و 240 ، مُتَرْجَم .
14- تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص 527 و حاشیه ، مُتَرْجَم .
15- تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص 527 و حاشیه ، مُتَرْجَم . .
16- تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص 523 ، مُتَرْجَم .
17- تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص 523 ، مُتَرْجَم .
18- تاریخ یعقوبی ، ج1، ص4- 523 ، مُتَرْجَم .
19- تاریخ اسلام ، ج2 ، ص 143 ، به نقل از کتاب الرَدَّةِ واقدی .
20- تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص524 الی 526 ، مُتَرْجَم .
21- تاریخ اسلام ، ج2 ، ص 150، به نقل از المنتظم اِبن جوزی .
22- تاریخ یعقوبی ، ج1 ، ص 526 .
23- تاریخ اسلام ، ج2 ، ص 153-152 .




سرویس عکس:
سقیفه بنی ساعده 1 سقیفه بنی ساعده 2
سقیفه بنی ساعده 3 سقیفه بنی ساعده 4
سقیفه بنی ساعده 5 سقیفه بنی ساعده 6