سَعْد بن مُعاذ بن نُعْمان بن اِمْرَؤُالقَیس اَوسی
سَعْدْ رئیسِ قَبیلَه اَوس و از اَنصارِ رسول خدا(ص) بود . مُصْعَب بن عُمَیرْبعد از پیمان اوّل عَقَبَه ، برای آموزشِ قرآن و احکامِ اسلامی به مدینه بازگشته و در منزلِ اَسْعَد بن زُرارَه مستقرّ گردید . ایشان ضِمنِ آشنا ساختنِ مسلمانان با مسائِلِ دینی ، غیرمسلمانان را نیز به اسلام دعوت میکرد . روزی مُصْعَب و اَسْعَد رهسپارِ مَحَلَّه بَنی عَبْدالْاَشْهَل شدند تا سَعْد بن مُعاذ و اُسَید بن حُضَیرْ را که هر دو مشرک و از سرانِ بَنی عَبْدالْاَشْهَل بودند به اسلام فراخوانند . سَعْد خِطاب به اُسَیدْ گفت : اَسْعَدْ پسرخالَه من است و نمیخواهم با او درشتی کنم . تو برو و آن دو را از اینجا دور کن !تا باعث گمراهی ضُعَفای قَبیلَه ما نشوند . اُسَیدْ با حَرْبَه جنگی خودپرخاشکنان به طرفِ آنان رفت . مُصْعَب خِطاب به اُسَیدْ گفت :چه مانعی دارد که تو حرفِ ما را بشنوی !؟ اگر نپذیرفتی ، ما همان کاری را میکنیم که تو دوست داری . اُسَیدْگفت : با انصاف سخنگفتی و بلافاصِلَه بر زمین نشست و به آیاتی از قرآن گوش فرا داده و سریعاً اسلام را پذیرفت . متعاقبِ این امر ، سَعْد بن مُعاذ که از ناموفّق بودنِ اُسَیدْ خشمگین بنظر میرسید ، با حالتی عَصَبی و متغَیر ، دشنامگویان به مُصْعَب و اَسْعَدْ نزدیک شده و لکن وی نیز برابرِ همان شیوه ، در مُواجَهَه با آن دو و شنیدنِ آیاتی از قرآن کریم تسلیم شد .
سَعْد بن مُعاذ و سَعْد بن عُبادَه : رُؤَسای قبایلِ اَوس و خَزْرَج ، تلاش فوقالعادهای را جهتِ برگزاری باشکوهترین مراسمِ استقبال از پیامبر خدا(ص) در آغازِ هجرت و لحظاتِ ورودِ آنحضرت به مدینه انجام دادند . آنان با ایثار و از خودگذشتگی فراوان در طولِ حیاتِ پُر بارشان ، شایستهترین احترامات را برای ایشان و مهاجرین بجا آورده و از هیچ کوششی دریغ نکردند .
در غَزْوَه بَدْر کُبْرَی ، سپاهیان اسلام بالغ بر سیصد و سیزده نفر میشدند . آنان میخواستند راه را بر کاروانِ تجاری قُرَیش که تحتِ سرپرستی اَبوسُفیان از شام عازِمِ مکّه میگردید سدّ کرده و اموال و کالاهای مشرکین را به تلافی سرمایه ، دارایی و مایمْلَکِ مسلمانان که پساز هجرت توسّط مشرکین و قُرَیش در مکّه مصادره شده بود ، ضبط نمایند .
در این لشکرکشی سَعْد پرچمِ قَبیلَه اَوس را حَمْل میکرد و دو پرچمِ دیگر ، یکی در دستِ توانای علی(ع) و دیگری به مُصْعَب بن عُمَیرْ سپرده شد.
قبلاز رسیدنِ به مِنْطَقَه بَدْرْ، حجمِ زیادِ کالا و فزونی نفراتِ قُرَیش برای پیامبر اسلام(ص) مشخّصگردیده و به نظر میرسید که نبردِ شدیدی در پیش است .
از آنجا که در پیمان عَقَبَه، بحثی راجع به پشتیبانی اَنصار ازرسول خاتم(ص) در عملیاتِ جنگی مطرح نشده بود لِذا آنحضرت پیشبینی مبارزهای سخت با کاروانِ مشرکین را در جمعِ همراهان مطرح و از آنان نظرخواهی کردند . اَبوبکر ضِمنِ مقایسه نِقاطِ ضعفِ رزمندگان اسلام با ویژگیهای بارِزِ نیروهای دشمن ، پیشنهادکرد مسلمانان به مدینه بازگردند . پیامبر اکرم(ص) به او فرمودند : بنشین ! عُمَر نیز با بیانِ دیگری ، سخنانِ اَبوبکر را تکرار کرد . آنحضرت وی را نیز امر به نشستن کرده و باوجودیکه از شنیدنِ نظراتِ آن دو ، ناراحتی در رخسارِ مبارکشان هویدا بود ، سخنی بر زبان نیاوردند .
رسول الله(ص) کماکان به اظهاراتِ موافقین و مخالِفین گوش میدادند و با شنیدنِ سخنانِ هریک از مسلمانان که طرفدارِ مبارزه با دشمن بود ، مُتَبَسِّم شده و سپس در انتظارِ دریافتِ پیشنهاداتِ دیگران ، سکوت میکردند . سرانجام سَعْدْگفت : ای نبی خدا(ص) ! گویا مخاطب ما هستیم و شما به ما نظر دارید !؟ آنحضرت فرمودند : آری . سَعْدْ گفت :ای پیامبر (ص) ! ما به تو ایمان آوردهایم و هرچه بگویی اطاعت میکنیم .به خدا قَسَم اگر امر کنی همه به دریا بریزیم این کار را خواهیم کرد . رسول خدا(ص) بسیار شادمان شده و در حقِّ وی دعا کردند .
سَعْد بن مُعاذ در غَزْوَه بَدْرْ دستور داد سایبانی به عنوانِ قرارگاهبرای پیغمبر خدا(ص) برپاساخته و خود شخصاً نگهبانی و حفاظت از آن را عهدهدار گردید.
سَعْدْ در نبرد اُحُد حضوری فعّال داشت . وی به هنگامِ نبرد و قبل و بعد از آن ، در حِراست و مراقبت از رسول گرامی اسلام(ص) بسیارتلاش میکرد . در نبرد اُحُد ایشان و سَعْد بن عُباده بر روی جراحاتِ آنحضرت مَرْهَم میگذاشتند .
سَعْدْ پس از شرکت در نبرد خَنْدَق ، با پرتابِ تیری توسّطِ حِبّان بن قَیسْ بنعَرِقَه زخمی شده و گفت : از خدا خواستهام اگر قرار است با این مجروحیت از دنیا بروم ، زمانِ شهادتم را بعد از تعیینِ سرنوشتِ بَنی قُرَیظه قرار دهد ...... !
سَعْدْ در پایانِ غَزْوَه بَنی قُرَیظَه به عنوانِ حَکَمِ موردِ قبولِ طرفینِ مُخاصَمَه انتخاب گردید . ایشان که بعلّتِ آسیبِ وارده قادر به جابجائی نبود ،ناچار توسّط مردانِ قَبیلَهاش در مجلس حَکَمیت حضور یافت . سَعْدْ قبلاز اعلامِ نظر ، ابتدا با مخاطب قراردادنِ بَنی قُرَیظَه ، موافقتِ آنان را درموردِ پذیرش و لازمالاجرا بودنِ داوریاَش اَخْذْ و سپس با بکاربردنِ جمله و کسانی که اینطرف نشستهاند ، محترمانه و بدونِ ذکرِ نام ، نظرِ موافقو اِجازه پیامبر خاتم(ص) را کسب نموده و چُنین حُکْم کرد :
مردانِ بَنی قُرَیظَه کُشته شوند ، زنان و کودکانشان اسیر و اموالِ آنان ضبط گردد .
رسول اکرم (ص) در پایانِ قضاوتِ سَعْدْ ، حُکْمِ وی را تأیید نموده و فرمودند : داوری تو همان فرمانِ خداوند بر فراز هفت آسمان بود . اِبن مُعاذ بعلّتسابقه دوستیاش با یهودیان ، از مُفادِ کتابهای آنان اطّلاع داشت و به احتمالِ زیاد رَأی مذکور را ضمنِ رِعایتِ پیمانِ منعقدهبَنی قُرَیظَه با مسلمین و مندرجاتِ کُتُبِ آنان صادر کرده است .
سَعْدْ مدّتِ کوتاهی پساز حَکَمیتِ یاد شده ، در سال 5 هجری با سیوهفت سال سِنّ ، بر اَ ثَرِ شدّتِ جراحتِ وارده شهید و دعایش مستجاب گردید . جنازه ایشان در بَقیع به خاک سپرده شد .
پیامبر خاتم (ص) با تعریف و تمجید بسیار از سَعْدْ فرمودند کهجبرئیل امین نیز ایشان را به بزرگی یاد می کند .
پساز آنکه سَعْدْ در قبر گذاشته شد ، ناگهان رنگِ چهره نورانیرحمت عالمیان (ص) دگرگون شده و اظهار داشتند :
سَعْد دچارِ فشارِ قبرِ سختی شد زیرا مردی تندخو و عصبانی بود لکـن بحمـدالله خـداوند برایـش گشایـش ایجـاد کـرد .
منبع: سیمای صدر اسلام، علی شهبازی، 1392، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران
1- در تاریخ طَبَری ، ج 2 ، ص140 و سیرَةِ نَبَویَّة ، ج 2 ، ص 9 ، مُتَرْجَم و مغازی واقدی ، ج 1 ، ص 48 ، آمده است: ابوبکر و عُمَر نیکو سخن گفتند و هنگامی که مِقْداد بن عَمْرو اظهارنظر کرد ، رسول اکرم در مورد او دعای خیر فرمودند .
2- فروغ ابدیَّت ، ج 1 ، ص 492 الی 494.