حَـکیم بن حِزام بن خُوَیلِد بن اَسَد بن عَبْدالعُزَّی - اَبوخالِد
حَـکیم صَحابی رسول خدا(ص) ، از بزرگانِ طایفَه قُرَیش و برادرزاده اُمّ المؤمنین : حضرت خَدیجَه کُبْرَی سلام الله علیها میباشد . او در جنگهای فِجار شرکت داشت . حِزام : پدرِ حَـکیم نیز از صَحابی بود .
حَـکیم قبل و پساز بعثت ، هرچند که در جمعِ دشمنانِ رسول اکرم (ص) میزیست مَعَالوَصف از یارانِ آنحضرت محسوب میشد . وی یکی از علمای اَنساب بود .
اِبن حِزام هنگامِ بازگشت از سَفَرِ شام ، تعدادی بَرْدَه به مکّه آوَرْد .عَمّهاش : خَدیجَه سلام الله علیها به دیدنِ او رفت . اِبن حِزام خِطاب به ایشان گفت : هرکدام از این بَرْدَهها را که میپسندی انتخاب کن ! خَدیجَه سلام الله علیها زَید بن حارثه را که خُردسال بود ابتدا برای خود برگزیده و سپسبه عنوانِ هدیه ، تقدیمِ حضرت محمّد(ص) کرد . آنجناب زَیدْ را پذیرفته و آزاد کردند . زَیدْ حاضر نشد پیامبر خدا(ص) را تَرْک نماید و لِذاپسرخوانده ایشان باقی مانْدْ .
هنگامیکه رسول خاتم (ص) و همراهان در شِعْب اَبوطالب محصور بودند ، حَکیم بطورِ پنهانی ، شترانی را با بارِ گندمدر نزدیکی شِعْب رها میکرد تا بدستِ اُمُّ المُؤمِنین :خَدیجَه سلام الله علیهاو سایرِ مُحاصَرَهشدگان برسد . اَبوجَهْلْ یک بار حَـکیم را در حینِروانه کردنِ شتران دیده و با وی درآویخت . اَبوالبَخْتَری : برادرِ اَبوجَهْلْاز راه رسید و به پشتیبانی حَکیم وارد شده و ضِمنِ مخاطب قراردادنِ اَبوجَهْلْ گفت : امانتِ عَمَّهاش استکه به او باز میگردانَد و دخالتِ تو بیمورد میباشد . اَبوجَهْلْ نپذیرفت . اَبوالبَخْتَری با استخوانِ فکِّ شتری که در مَحَلّ یافت ، ضربتِ محکمی بر فرقِ برادرش کوبیده و وی را مجروح ساخت . اَبوجَهْلْ با این وجود حَـکیم را رها نمیساخت و او را بهرسوا کردن نزدِ سرانِ قُرَیش تهدید مینمود .
حَـکیم بسیار سخی و از مُطْعِمین قُرَیش بود . وی صد برده دردورانِ جاهلیت و صد برده پساز بعثت آزاد کرده بود .
همزمان با پایانِ صَفَر سال 14 بعثت ، مشرکین در دارالنَّدوَه گردِ هم آمده و تصمیم به قتلِ رسول گرامی اسلام(ص) گرفتند . حَـکیم نیز یکی ازشرکتکنندگانِ آن جَلَسَه بود و لکن ذِکری از اظهارِنظرِ اودر کُتُبِ تاریخی نیامده است .
هنگامیکه اَبوسُفیان با کاروانِ تجاری قُرَیش از شام عازِمِ مکّه بود ،حَـکیم نیز با آنان همراه بود .کاروانِ مذکور به مِنْطَقَه بَدْرْ رسیده وموردِ تهدیدِ مسلمین قرار گرفت . اَبوجَهْلْ و عِدَّهای از سرانِ قُرَیش ،مکّه را بسوی بَدْرْ تَرْک و برخِلافِ نظرِ اکثریتِ قُرَیش ، به جنگ بامسلمین اصرار ورزیدند . حَـکیم نزدِ عُتْبَه بن رَبیعَه رفته و گفت : تو بزرگِ قُرَیش هستی و از نفوذِ کلامِ خوبی برخورداری ! محمّد(ص) و یارانش عموزادگان و بستگانِ ما هستند . آتشِ این جنگ را خاموش کن تا نامِ نیکت اِلَی الْاَ بَد باقی بماند !عُتْبَه گفت :من مخالفِ جنگ هستم امّا اَبوجَهْلْ قبول نمیکند . عُتْبَه مَعَالوَصْف بحثِ امتناع از جنگ را با واسطهای به اطّلاعِ اَبوجَهْلْ رسانیدامّا وی نپذیرفته وگفت : عُتْبَه از ترسِ لشکریانِ اسلام ریههایش باد کرده و او در حقیقت دلواپسِ سلامتی پسرش است که در سپاهِ محمّد(ص) حضور دارد .
هنگامِ فَتْحِ مکّه ، مسلمانان در مَرُّ الظَّهران پیاده شده و نَبی مکرّم(ص) دستور دادند که جهتِ قدرتنمایی هرچه بیشتر ،قوای مسلمین در دَه هزار نقطه آتش بر افروزند . سه نفر از قُرَیشیان به نامهای اَبوسُفیان بن حَرْب ، حَـکیم بن حِزام و بُدَیل بن وَرْقاء برای کسبِ اخبار واطّلاع از کَمّ و کَیفِ نیروهای مذکور ، مکّه را بسوی مَحَلِّ فرود آمدنِ مسلمانان تَرْک کردند تا در صورتِ لزوم ، قبل از رسیدنِ رزمندگانِ اسلام به شهر ، جهتِ نجات اهالی مکّه اتّخاذ تصمیم نمایند . حَـکیم و دوستانش بطورِ اتّفاقی با عبّاس : عموی پیغمبر(ص) مواجه شدند . عبّاس از آنان خواست خدمتِ آنحضرت شرفیاب و اسلام آورند ! لکن هیچکدام پیشنهادِ وی را نپذیرفتند . سرانجام عبّاس ، مصرّانه اَبوسُفیان را بر تَرْکِ اَسترِ خود سوارو نزدِ حضرت محمّد(ص) حاضر نموده و مجبور به پذیرشِ اسلامکرد . رجوع بهفَتْحَ مکّه
نقل استکه حَـکیم در فَتْحِ مکّه اسلام آورده و در جرگه مُؤلَّفَه قُلُوبُهُم بود و حدیثِمَن دَخَلَ دار حَکیم بن حِزام ، فَهو آمَنَ ، هرکس وارد خانه حَکیم شود در اَمان است ، را مؤیدِ این مطلب بیان کرده اند .
حَـکیم در نبرد حُنَینْ ، پُشتِ سَرِ نیروهای اسلام حرکت میکرد و مصلحتاندیشانه ، وضعیت و حالاتِ رزمندگانِ مسلمان و نیروهای هَوازِن را از نظر می گذرانید .
او که به تازگی اسلام آورده بود ، وقتی رفتار و نظرِ بلند و سخاوتمندانه رسول خدا(ص) را هنگامِ تقسیمِ غنائِم در جِعِرّ انه دید ،با وجودیکه برابرِ درخواستِ خودش ، تعدادِ شترانِ اختصاص یافتهبه وی تا دو برابر افزایش یافته بود ، مَعَالوَصْف هیچ غنیمتی نپذیرفته و هَمَه را مجدّداً تقدیمِ رسول خَتمی مَرْتَبَت(ص)کرد .
حَـکیم بر جنازه عُثْمان بن عَفّان نماز خواند . ایشان به سال 50 یا54 هجری با صد و بیست سال سِنّ در مدینه وفات یافت .
از حَـکیم بن حِزام چهل حدیث در صحیح مُسْلِم و صحیح بُخاری نقل شده است .
منبع: سیمای صدر اسلام، علی شهبازی، 1392، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران