خوشى دنيا ، با رنج آميخته است
عنه عليه السلامـ في ذَمِّ الدُّنيا ـ:لَم يَكُنِ امرُؤٌ مِنها في حَبرَةٍ إلاّ أعقَبَتهُ بَعدَها عَبرَةٌ ، ولَم يَلقَ في سَرّائِها بَطنا إلاّ مَنَحَتهُ مِن ضَرّائِها ظَهرا ، ولَم تَطُلَّهُ فيها ديمَةُ رَخاءٍ إلاّ هَتَنَتعَلَيهِ مُزنَةُ بَلاءٍ ، وحَرِيٌّ إذا أصبَحَت لَهُ مُنتَصِرَةً أن تُمسِيَ لَهُ مُتَنَكِّرَةً ، وإن جانِبٌ مِنهَا اعذَوذَبَ وَاحلَولى ، أمَرَّ مِنها جانِبٌ فَأَوبى، لا يَنالُ امرُؤٌ مِن غَضارَتِها رَغَبا إلاّ أرهَقَتهُ مِن نِوائِبِها تَعَبا ، ولا يُمسي مِنها في جَناحِ أمنٍ إلاّ أصبَحَ عَلى قَوادِمِخَوفٍ .
امام على عليه السلامـ در نكوهش دنيا ـ:هيچ انسانى در دنيا به شادى اى نرسيد ، مگر اين كه در پى آن ، دنيا به او اشك [ و اندوه ] داد، و از خوشى هاى دنيا به نوايى نرسيد ، مگر اين كه دنيا از سختى هايش به او چشانيد، و در آن ، بارانى از آسايشْ او را تر نكرد ، مگر اين كه ابر رنج بر او فرو باريد.
اين ، رسم دنياست كه هر گاه صبحگاهان ياور انسان شود ، شامگاهان به دشمنْ بدل مى گردد، و اگر بخشى از آن گوارا و شيرين باشد ، بخش ديگرش تلخ و ناگوار است . هيچ كس از خوشى هاى آن به مرادى نمى رسد ، مگر آن كه دنيا با مصيبت هاى خود ، او را به ستوه مى آورد، و [ هيچ كس ] روز را با آسودگى خيال ، به شب نمى رساند ، مگر آن كه شب را بر بال هاى ترس به روز مى رساند.
نهج البلاغة : الخطبة 111 ، تحف العقول : ص 180 نحوه وفيه «هتفت» بدل «هتنت» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 97 ح 82 ؛ مطالب السؤول : ص 50 نحوه .