جنگ حنين و طائف و اوطاس
كنز العمّال : قالَ رجلٌ للبَراءِ : هَل كُنتُم وَلَّيتُم يومَ حُنَينٍ يا أبا مارَّةَ .؟ قالَ : أشهَدُ علَى النبيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ ما وَلّى ، و لكنِ انطَلَقَ أخفاءٌ مِن الناسِ ، و حُشِرَ إلى هذا الحَيِّ مِن هَوازنَ و هُم قَومٌ رُماةٌ ، فَرَمَوهُم بِرَشقٍ مِن نَبلٍ كأنّها رجلٌ مِن جَرادٍ فَانكَشَفُوا ، فَأقبَلَ القَومُ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و أبو سُفيانَ بنُ الحارثِ يَقُودُ بَغلَتَهُ ، فَنَزَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَاستَنصَرَ و دَعا و هُو يقولُ :أنا النبيُّ لا كَذِبْأنا ابنُ عبدِ المُطَّلِبْاللّهُمّ أنزِلْ نَصرَكَ . قالَ : و اللّه ِ إذا احمَرَّ البَأسُ نَتَّقِي بهِ ، و إنَّ الشُّجاعَ الذي يُحاذِي بهِ .
كنز العمّال : مردى به براء گفت : اى ابا مارّه! .آيا در جنگ حنين گريختيد؟ او گفت : گواهى مى دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله نگريخت، بلكه مسلمانان شتابان و بى زره به سوى اين تيره هوازن، كه مردمانى تيرانداز بودند، رهسپار شدند. آنان مسلمانان را تير باران كردند، به طورى كه انبوه تيرهاى آنان همچون هجوم دسته هاى ملخ بود. لذا مسلمانان پراكنده شدند و گريختند. دشمن به طرف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در حالى كه ابو سفيان بن حارث، لگام استر آن حضرت را گرفته بود، هجوم آورد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از استر فرود آمد و از خداوند طلب نصرت كرد و دعا نمود و مى گفت :من پيامبر هستم و اين دروغ نيست
من پور عبد المطّلبمخدايا! نصرت و ياريت را فرو فرست . براء گويد : به خدا سوگند هرگاه جنگ شدّت مى گرفت ما خود را در پناه پيامبر قرار مى داديم و كسى كه به موازات او مى ايستاد براستى شجاع بود.
كنز العمّال : 30206.