نهى شدن حكمرانان از بخشش اموال مسلمانان
عنه عليه السلام ـ مِن كِتابِهِ إلى مَصقلَةَ بنِ هُبَيرَةَ الشَّيبانيِّ ، و هُو عامِلُهُ على أردَشيرَ خُرَّةَ ـ : بَلَغَني عَنكَ أمرٌ إن كُنتَ فَعَلتَهُ فَقَد أسخَطتَ إلهَكَ ، و عَصَيتَ إمامَكَ : أنَّكَ تَقسِمُ فَيءَ المُسلِمينَ الّذي حازَتهُ رِماحُهُم و خُيولُهُم ، و اُرِيقَت علَيهِ دِماؤهُم، فِيمَنِ اعتامَكَ .مِن أعرابِ
قَومِكَ
فَوالّذي فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرأ النَّسَمَةَ ، لَئن كانَ ذلكَ حَقّا لَتَجِدَنَّ لَكَ علَيَّ هَوانا ، وَ لَتَخِفَّنَّ عِندي مِيزانا ، فلا تَستَهِنْ بحَقِّ ربِّكَ ، و لا تُصلِحْ دُنياكَ بِمَحقِ دِينِكَ ، فتَكونَ مِن الأخسَرينَ أعمالاً
ألاَ و إنّ حَقَّ مَن قِبَلَكَ و قِبَلَنا مِن المُسلِمينَ في قِسمَةِ هذا الفَيءِ سَواءٌ : يَرِدونَ عِندي علَيهِ ، و يَصدُرونَ عَنهُ .
امام على عليه السلام ـ در نامه اى به مصقلة بن هبيره شيبانى، كارگزار حضرت در اردشير خُرّه ـ نوشت : درباره تو گزارشى به من رسيده است كه اگر براستى چنين كارى كرده باشى، خشم خدايت را برانگيخته اى و از امام خود نافرمانى كرده اى. [شنيده ام ]تو اموال عمومى مسلمانان را كه با نيروى نيزه ها و اسبان خود به دست آورده اند و خون هايشان بر سر آن ريخته شده است، ميان اعراب طايفه ات، كه دور تو را گرفته اند ، تقسيم كرده اى. سوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و انسان را
آفريد، اگر چنين چيزى درست باشد، بى گمان خودت را نزد من خوار و خفيف كرده اى و از ارزش خود پيش من كاسته اى. پس، حق پروردگارت را خوار و سبك مشمار و دنياى خود را با نابود كردن دينت آباد مگردان كه در اين صورت از شمار زيان كارترينان خواهى بود
بدان كه مسلمانانى كه نزد تو هستند و مسلمانانى كه اين جا پيش ما مى باشند، در اين اموال عمومى سهمى يكسان دارند. همه آنان براى گرفتن سهم خود از بيت المال پيش من مى آيند و همگى با سهم يكسان از پيش من مى روند.
نهج البلاغة : الكتاب 43.