نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله
الطبقات الكبرى : بَعَثَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله دِحيَة
ابنَ خَليفَةَ الكَلبيَّ ـ و هُو أحَدُ السِّتَّةِ ـ إلى قَيصرَ يَدعوهُ إلَى الإسلامِ ، و كَتَبَ مَعهُ كِتابا و أمَرَهُ أن يَدفَعَهُ إلى عَظيمِ بُصرى لِيَدفَعَهُ إلى قَيصرَ ، فدَفَعَهُ عظيمُ بُصرى إلَيهِ و هُو يَومئذٍ بحِمصَ ، و قَيصرُ يَومئذٍ ماشٍ في نَذرٍ كانَ علَيهِ : إن ظَهَرتِ الرُّومُ على فارسَ أن يَمشيَ حافِيا مِن قُسطَنطينيّةَ إلى إيلياءَ ، فقَرَأ الكِتابَ و أذَّنَ لِعُظَماءِ الرُّومِ في دَسكَرَةٍ لَهُ بحِمصَ فقالَ : يا مَعشَرَ الرُّومِ ، هَل لَكُم في الفَلاحِ و الرُّشدِ ، و أن يَثبُتَ لَكُم مُلكُكُم و تَتَّبِعونَ ما قالَ عيسَى بنُ مَريمَ ؟ قالَتِ الرُّومُ: و ما ذاكَ أيُّها المَلِكُ ؟ قالَ : تَتَّبِعونَ هذا النَّبيَّ العَرَبيَّ . قالَ : فحاصُوا حَيصَةَ حُمُرِ الوَحشِ و تَناحَزوا و رَفَعوا الصَّليبَ ، فلَمّا رأى هِرَقْلُ ذلكَ مِنهُم يَئسَ مِن إسلامِهِم و خافَهُم على نَفسِهِ و مُلكِهِ ، فسَكّنَهُم ثُمّ قالَ : إنّما قُلتُ لَكُم ما قُلتُ أختَبِرُكُم لأنظُرَ كيفَ صَلابَتُكُم في دِينِكُم ، فقد رأيتُ مِنكُمُ الّذي اُحِبُّ ، فسَجَدوا لَهُ .
الطبقات الكبرى : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، دحية بن
خليفه كلبى را ـ كه يكى از آن شش سفير بود ـ به سوى قيصر روانه كرد تا او را به اسلام دعوت كند. حضرت نامه اى همراه دحيه كرد و به او فرمود آن نامه را به فرماندار بُصرى دهد تا او آن را تسليم قيصر كند. فرماندار بصرى نامه را به قيصر داد. در آن روز قيصر در حمص به سر مى برد و نذر كرده بود كه اگر روم بر ايران پيروز شود پياده و با پاى برهنه از قسطنطنيه به ايليا (بيت المقدس) برود. قيصر نامه را خواند و به بزرگان روم كه همراه او در صومعه اش در حمص بودند، گفت: اى بزرگان روم! آيا مى خواهيد به رستگارى و هدايت برسيد و پادشاهى شما استوار بماند و از فرمان عيسى بن مريم پيروى كرده باشيد؟ روميان گفتند : پادشاها، چه بايد كرد؟ قيصر گفت : از اين پيامبر عرب پيروى كنيد. [راوى ]گويد : آنان همچون گورخرها رميدند و هياهو به راه انداختند و صليب ها را برافراشتند. هرقل چون اين عكس العمل را از آنان ديد از اسلام آوردنشان نوميد گشت و نسبت به جان و حكومت خود احساس خطر كرد. لذا آنان را آرام ساخت و گفت : آنچه به شما گفتم در حقيقت براى اين گفتم تا اندازه پايدارى شما را در دينتان بيازمايم و ديدم چنانيد كه من مى خواهم. در اين هنگام آنان در برابر قيصر به خاك افتادند.
الطبقات الكبرى : 1 / 259.