|     |     |  EN |   AR   

ب ـ دارايى بسيار

ب ـ دارايى بسيار

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :از ثروت حذر كنيد ؛ زيرا كه در گذشته مردى بود كه مال و اولاد گرد آور ...

  • ۱۳:۵۶ ۱۳۹۸/۱۲/۲۴
ب ـ دارايى بسيار
متن عربی
رسول اللّه صلي الله عليه و آله :اِحذَرُوا المالَ ، فَإِنَّهُ كانَ فيما مَضى رَجُلٌ قَد جَمَعَ مالاً ووَلَدا ، وأقبَلَ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ وجَمَعَ لَهُم فَأَوعى ، فَأَتاهُ مَلَكُ المَوتِ فَقَرَعَ بابَهُ وهُوَ في زِيِّ مِسكينٍ ، فَخَرَجَ إلَيهِ الحُجّابُ فَقالَ لَهُم : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم . قالوا : أو يَخرُجُ سَيِّدُنا إلى مِثلِكَ! ودَفَعوهُ حَتّى نَحَّوهُ عَنِ البابِ . ثُمَّ عادَ إلَيهِم في مِثلِ تِلكَ الهَيئَةِ، وقالَ : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم وأخبِروهُ أنّي مَلَكُ المَوتِ ، فَلَمّا سَمِعَ سَيِّدُهُم هذَا الكَلامَ قَعَدَ خائِفا فَرِقا، وقالَ لاِءَصحابِهِ : لينوا لَهُ فِي المَقالِ ، وقولوا لَهُ : لَعَلَّكَ تَطلُبُ غَيرَ سَيِّدِنا ـ بارَكَ اللّه ُ فيكَ ! قالَ لَهُم : لا ، ودَخَلَ عَلَيهِ وقالَ لَهُ : قُم فَأَوصِ ما كُنتَ موصِيا ؛ فَإِنّي قابِضٌ روحَكَ قَبلَ أن أخرُجَ . فَصاحَ أهلُهُ وبَكَوا . فَقالَ : اِفتَحُوا الصَّناديقَ وَاكتُبوا (أكِبّوا) ما فيهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَى المالِ يَسُبُّهُ ويَقولُ لَهُ : لَعَنَكَ اللّه ُ يا مالُ ! أنسَيتَني ذِكرَ رَبّي وأغفَلتَني عَن أمرِ آخِرَتي حَتّى بَغَتَني من أمرِ اللّه ِ ما قَد بَغَتَني؟!
ترجمه فارسی
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :از ثروت حذر كنيد ؛ زيرا كه در گذشته مردى بود كه مال و اولاد گرد آورد و به خود و خانواده اش پرداخت و براى آنان جمع كرد و اندوخت . ملك الموت در هيئت شخصى فقير به نزد او آمد و درِ خانه اش را كوبيد . دربانان بيرون آمدند . ملك الموت به آنان گفت : خواجه خويش را صدا بزنيد كه نزد من بيايد. دربانان گفتند : «خواجه ما براى چون تو كسى ، بيرون آيد؟!» و او را عقب راندند و از درِ خانه دورش كردند. ملك الموت دوباره با همان هيئت به سوى آنان آمد و گفت : خواجه خويش را صدا بزنيد و به او بگوييد من ملك الموت هستم . خواجه ، چون اين سخن را شنيد ، از ترس و هراس نشست و به يارانش گفت : با او به نرمى سخن بگوييد و به او بگوييد : خدا خيرت دهد! شايد دنبال كس ديگرى غير از خواجه ما هستى! ملك الموت به آنان گفت : خير . و نزد خواجه رفت و به وى گفت : برخيز و آنچه مى خواهى ، وصيّت كن ؛ زيرا پيش از آن كه بيرون روم ، جانت را خواهم گرفت . اهل خانه فرياد زدند و گريستند. خواجه به آنان گفت : صندوق ها را باز كنيد و آنچه را از زر و سيم در آنهاست ، بنويسيد (/ بريزيد) . آن گاه رو به پول ها كرده و به دشنام دادن به آنها پرداخت و گفت : لعنت خدا بر شما پول ها! پروردگارم را از ياد من برديد و مرا از كار آخرتم غافل ساختيد تا آن كه فرمان خدا چنين مرا غافلگير كرد!
عدّة الداعي : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 24 ح 27 .