ثواب هدايت كردن
شرح نهج البلاغة : لَمّا مَلَكَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام الماءَ بصِفِّينَ ، ثُمّ سَمَحَ لأهلِ الشّامِ بالمُشارَكَةِ فيهِ و المُساهَمَةِ ـ رَجاءَ أن يَعطِفوا إلَيهِ ، و استِمالَةً لقُلوبِهِم، و إظهارا للمَعدِلَةِ و حُسنِ السِّيرَةِ فيهِم ـ مَكثَ أيّاما لا يُرسِلُ إلى مُعاويَةَ ، و لا يَأتيهِ مِن عِندِ مُعاويَةَ أحَدٌ ، و استَبطأَ أهلُ العِراقِ إذنَهُ لَهُم في القِتالِ ، و قالوا : يا أميرَ المؤمنينَ ، خَلَّفْنا ذَرارِينا و نِساءنا بالكوفَةِ و جِئنا إلى أطرافِ الشّامِ لِنَتَّخِذَها وَطَنا ؟! ائذَنْ لَنا في القِتالِ ، فإنّ النّاسَ قَد قالُوا !
قالَ لَهُم عليه السلام : ما قالُوا ؟
فقالَ مِنهُم قائلٌ : إنّ النّاسَ يَظُنُّونَ أنّكَ تَكرَهُ الحَربَ كَراهِيَةً لِلمَوتِ ، و إنّ مِن النّاسِ مَن يَظُنُّ أنّكَ في شَكٍّ مِن قِتالِ أهلِ الشّامِ !
فقالَ عليه السلام : و مَتى كُنتُ كارِها للحَربِ قَطُّ ؟! إنّ مِن العَجَبِ حُبّي لَها غُلاما و يَفَعا ، و كَراهِيَتي لَها شَيخا بَعدَ نَفادِ العُمرِ و قُربِ الوَقتِ !
و أمّا شَكِّي في القَومِ فلَو شَكَكتُ فيهِم لَشَكَكتُ في أهلِ البَصرَةِ ، و اللّه ِ لَقد ضَرَبتُ هذا الأمرَ ظَهرا و بَطنا ، فَما وَجَدتُ يَسَعُني إلاّ القِتالُ أو أن أعصِيَ اللّه َ و رَسولَهُ
و لكنِّي أستَأْني بالقَومِ ، عَسى أن يَهتَدوا أو تَهتَديَ مِنهُم طائفَةٌ ؛ فإنّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ لِي يَومَ خَيبَرَ : لَأن يَهدي اللّه ُ بكَ رجُلاً واحِدا خَيرٌ لكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ .
شرح نهج البلاغة : زمانى كه امير المؤمنين عليه السلام در صفين آب را در اختيار گرفت و به اميد متمايل ساختن شاميان به خود و جلب دل هاى آنان و نشان دادن عدالت خود و خوشرفتارى با آنها، به شاميان اجازه داد تا از آب استفاده كنند، براى چند روز فرستاده اى پيش معاويه نفرستاد و از طرف معاويه نيز كسى نزد حضرت نيامد. عراقيان چون درنگ حضرت را در صدور فرمان جنگ مشاهده كردند، گفتند: اى امير مؤمنان! ما زن و فرزند خود را در كوفه گذاشته ايم و به اطراف شام آمده ايم تا در اين جا اقامت كنيم؟! به ما اجازه جنگ بده؛ چون مردم حرف هايى مى زنند!
حضرت فرمود: چه مى گويند؟
يكى از آنان گفت: مردم مى گويند كه تو از مرگ مى ترسى و به همين دليل خوش ندارى جنگى واقع شود. بعضى هم مى گويند كه تو در [حقّانيت] جنگ با شاميان دچار شكّ و ترديد شده اى!
امام عليه السلام فرمود: هيچ گاه نبوده كه من از جنگ ترس داشته باشم! شگفتا! در كودكى و جوانى دوستدار جنگ باشم و در پيرى كه عمر به سر آمده و گاه رفتن نزديك شده است، از آن گريزان و ترسان!
اما اينكه مى گويند من در [حقانيّت ]جنگ با اين جماعت دچار شكّ و ترديد شده ام، اگر بنا بود در اينان شكّ كنم درباره بصريان (جنگ جمل) شكّ مى كردم. به خدا قسم كه من اين كار را زير و رو كردم (درباره اش به دقّت انديشيدم) و ديدم دو راه بيشتر ندارم: يا جنگ و يا اينكه از خدا و رسول او نافرمانى كنم
اما من در جنگ با اين جماعت تعلّل مى ورزم به اميد اينكه شايد همگى و يا دست كم گروهى از آنان به راه راست درآيند؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز خيبر به من فرمود: اگر خداوند به واسطه تو حتى يك مرد را هدايت كند، برايت بهتر است از هر آنچه خورشيد بر آن بتابد.
شرح نهج البلاغة : 4 / 13.