مناجات امام على عليه السلام
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : إلهي ، صَلِّ على محمّدٍ و آلِ محمّدٍ ، و ارحَمْني إذا انقَطَعَ مِن الدُّنيا أثَري ، و امتَحى مِن المَخلوقينَ ذِكري ، و صِرتُ في المَنسِيِّينَ كَمَن قَد نُسِيَ
إلهي، كَبِرَت سِنِّي ، و رَقَّ جِلدي ، و دَق
عَظمي، و نالَ الدَّهرُ مِنِّي ، و اقتَرَبَ أجَلي ، و نَفِدَت أيّامي ، و ذَهَبَت شَهَواتي ، و بَقِيَت تَبِعاتي ···
إلهي ، أقَمتُ على قَنطَرَةٍ مِن قَناطِرِ الأخطارِ ، مَبلُوّا بالأعمالِ و الاعتِبارِ ، فأنا الهالِكُ إن لَم تُعِنْ علَينا بتَخفيفِ الأثقالِ ···
إلهي ، سَمِعَ العابِدونَ بجَزيلِ ثَوابِكَ فخَشَعوا ، و سَمِعَ الزّاهِدونَ بسَعَةِ رَحمَتِكَ فقَنَعوا ، و سَمِعَ المُوَلُّونَ عَنِ القَصدِ بجُودِكَ فرَجَعوا ، و سَمِعَ المُجرِمونَ بسَعَةِ غُفرانِكَ فطَمِعوا ، و سَمِعَ المُؤمِنونَ بكَرَمِ عَفوِكَ و فَضلِ عَوارِفِكَ فرَغِبوا ···
إلهي ، إن أخطَأتُ طَريقَ النَّظَرِ لِنَفسي بِما فيهِ كَرامَتُها ، فَقد أصَبتُ طَريقَ الفَزَعِ إلَيكَ بِما فيهِ سَلامَتُها ···
إلهي ، كيفَ تَفرَحُ بصُحبَةِ الدُّنيا صُدورُنا ؟! و كيفَ تَلتَئمُ في غَمَراتِها اُمورُنا ؟! و كيفَ يَخلُصُ لَنا فيها سُرورُنا ؟! و كيفَ يَملِكُنا باللَّهوِ و اللَّعِبِ غُرورُنا ، و قَد دَعَتنا باقتِرابِ الآجالِ قُبورُنا ؟!···
إلهي ، لَيس تُشبِهُ مَسألَتي مَسألَة
السّائلينَ ؛ لأنّ السّائلَ إذا مُنِعَ امتَنَعَ عَنِ السُّؤالِ ، و أنا لا غَناءَ بِي عَمّا سَألتُكَ على كُلِّ حالٍ ···
إلهي ، أدعوكَ دُعاءَ مُلِحٍّ لا يَمَلُّ دُعاءَ مَولاهُ ، و أتَضَرَّعُ إلَيكَ تَضَرُّعَ مَن قَد أقَرَّ على نَفسِهِ بالحُجَّةِ في دَعواهُ ···
ثُمّ أقبَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام على نَفسِهِ يُعاتِبُها ، و يَقولُ : أيُّها المُناجي رَبَّهُ بأنواعِ الكلامِ ، و الطّالِبُ مِنهُ مَسكَنا في دارِ السَّلامِ ، و المُسَوِّفُ بالتَّوبَةِ عاما بَعدَ عامٍ ، ما أراكَ مُنصِفا لِنَفسِكَ مِن بَينِ الأنامِ ، فلَو رافَعتَ نَومَكَ يا غافِلاً بالقِيامِ ، و قَطَعتَ يَومَكَ بالصِّيامِ ، و اقتَصَرتَ علَى القَليلِ مِن لَعقِ الطَّعامِ ، و أحيَيتَ مُجتَهِدا لَيلَكَ بالقِيامِ ، كُنتَ أحرى أن تَنالَ أشرَفَ المَقامِ .
امام على عليه السلام ـ در مناجات ـ گفت : الهى! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و آنگاه كه اثرى از من در دنيا نمانَد و يادم از ذهن مردمان پاك شود و همچون از ياد شدگان ديگر به فراموشى سپرده شوم، به من رحم كن
الهى! سنّم زياد شده و پوستم نازك گشته و استخوانم سست شده است و
روزگار از من به آنچه خواسته رسيده است و مرگم نزديك شده و ايّامم به سر آمده و شهواتم از بين رفته و پيامدهاى آنها برايم باقى مانده است···
الهى! من خسته و مانده از بارهاى گران اعمال و عبرت ها ، بر روى پلى از پل هاى خطر ايستاده ام و اگر با سبك كردن بارهايمان ما را كمك نكنى، من نابود خواهم شد
الهى! عابدان آوازه پاداش هاى فراوان تو را شنيدند و راه خشوع در پيش گرفتند، زهد پيشگان [صيت ]رحمت گسترده تو را شنودند و قناعت پيشه كردند، كج روان و روي گردانانِ از راهِ راست آوازه جود و بخشش تو را شنيدند و [به راه ]برگشتند، گنهكاران صيت آمرزش بى كران تو را شنودند و اميدوار شدند، مؤمنان آوازه عفو كريمانه، و بخشش هاى فزاينده تو را شنيدند و راغب شدند···
الهى! اگر راهِ رسيدگى به نفْس خويش را، كه كرامت او در آن است، خطا رفتم، [در عوض ]راه پناه آوردن به تو را كه مايه به سلامت رستن نفْس است، پيدا كردم···
الهى! چگونه سينه هاى ما به همصحبتى با دنيا شاد شود و چگونه كارهاى ما در گرداب هاى دنيا سامان يابد و چگونه شادى ما در دنيا خالص و ناميخته با غم باشد و چگونه فريفتگى و غفلتِ ما، ما را به لهو و لعب مشغول دارد، در حالى كه با نزديك شدن اجل ها ، گورهايمان ما را فرا مى خوانند؟!···
الهى! خواهش من چون خواهش گدايان
نيست؛ زيرا كه گدا هر گاه به او چيزى داده نشود ديگر دست از خواهش و سؤال بر مى دارد، امّا من در هيچ حال بى نياز از دراز كردن دست خواهش و نياز به سوى تو نيستم···
الهى! تو را مى خوانم همچون كسى كه با اصرار خواجه اش را مى خواند و خسته نمى شود و به درگاه تو زارى مى كنم، همچون زارى كسى كه در دعواى خويش با حجت و دليل بر ضدّ خويش اعتراف مى كند···
امير المؤمنين عليه السلام سپس به نفْس خود خطاب مى كند و آن را مورد عتاب قرار مى دهد و مى فرمايد : اى مناجات كننده اى كه با سخنان گونه گون با پروردگارش مناجات مى كند و از او در سراى سلامت [بهشت ]منزلى مى طلبد و كار توبه را از سالى به سال ديگر حوالت مى دهد! تو را در ميان مردم نسبت به خود با انصاف نمى بينم؛ اى بى خبر! اگر خوابت را با شب زنده دارى برطرف مى ساختى و روزت را با روزه دارى سپرى مى كردى و از خوراك به قوت لا يموت بسنده مى كردى و شب هايت را به جدّ و جهد در عبادت مى گذراندى، در آن صورت شايستگى آن را داشتى كه به بالاترين مقامات دست يابى.
بحار الأنوار : 94 / 99 / 14.