مباهله پيامبر صلى الله عليه و...
الزَّمَخشَرِيُّ :رُوِيَ أنَّهُم لَمّا دَعاهُم إلَى المُباهَلَةِ قالوا : حَتّى نَرجِعَ ونَنظُرَ ، فَلَمّا تَخالَوا قالوا لِلعاقِبِ ، وكانَ ذا رَأيِهِم : يا عَبدَ المَسيحِ ، ما تَرى ؟
فَقالَ : وَاللّه ِ لَقَد عَرَفتُم يا مَعشَرَ النَّصارى أنَّ مُحَمَّدًا نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، ولَقَد جاءَكُم بِالفَصلِ مِن أمرِ صاحِبِكُم . وَاللّه ِ ، ما باهَلَ قَومٌ نَبِيًّا قَطُّ فَعاشَ كَبيرُهُم ولا نَبَتَ صَغيرُهُم ، ولَئِن فَعَلتُم لَتَهلِكُنَّ ، فَإِن أبَيتُم إلاّ إلفَ دينِكُم والإِقامَةَ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ فَوادِعوا الرَّجُلَ وَانصَرِفوا إلى بِلادِكُم .
فَأَتى رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وقَد غَدا مُحتَضِنًا الحُسَينَ آخِذًا بِيَدِ الحَسَنِ وفاطِمَةُ تَمشي خَلفَهُ وعَلِيٌّ خَلفَها وهُوَ يَقولُ : إذا أنَا دَعَوتُ فَأَمِّنوا ، فَقالَ اُسقُفُ نَجرانَ : يا مَعشَرَ النَّصارى ، إنّي لَأَرى وُجوهًا لَو شاءَ اللّه ُ أن يُزيلَ جَبَلاً مِن مَكانِهِ لَأَزالَهُ بِها ، فَلا تُباهِلوا فَتَهلِكوا ولا يَبقى عَلى وَجهِ الأَرضِ نَصرانِيٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَقالوا : يا أبَا القاسِمِ ، رَأَينا أن لا نُباهِلَكَ وأن نُقِرَّكَ عَلى دينِكَ ونَثبُتَ عَلى دينِنا . قالَ : فَإِذا أبَيتُمُ المُباهَلَةَ فَأَسلِموا يَكُن لَكُم ما لِلمُسلِمينَ وعَلَيكُم ما عَلَيهِم ، فَأَبَوا . قالَ : فَإِنّي اُناجِزُكُم ، فَقالوا : ما لَنا بِحَربِ العَرَبِ طاقَةٌ ، ولكِن نُصالِحُكَ عَلى أن لاتَغزُوَنا ولا تُخيفَنا ولا تَرُدَّنا عَن دينِنا عَلى أن نُؤدِّيَ إلَيكَ كُلَّ عامٍ ألفَي حُلَّةٍ ، ألفًا في صَفَرٍ ، وألفًا في رَجَبٍ ، وثَلاثينَ دِرعًا عادِيَّةً مِن حَديدٍ .
فَصالَحَهُم عَلى ذلِكَ وقالَ : والَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إنَّ الهَلاكَ قَد تَدَلّى عَلى أهلِ نَجرانَ ، ولَو لاعَنوا لَمُسِخوا قِرَدَةً وخَنازيرَ ، ولاَضطَرَمَ عَلَيهِمُ الوادي نارًا ، ولاَستَأصَلَ اللّه ُ نَجرانَ وأهلَهُ حَتَّى الطَّيرَ عَلى رُؤوسِ الشَّجَرِ، ولَما حالَ الحَولُ عَلَى النَّصارى كُلِّهِم حَتّى يَهلِكوا ...
ثم قال الزّمخشري : وقدّمهـم في الذّكرِ على الأَنفس ليُنبّه على لطف مكانهم وقرب منزلتهم ، وليؤذن بأَنّهم مقدّمون على الأَنفس مُفدَون بها ،
وفيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء عليهم السلام.
زمخشرى:روايت شده هنگامى كه پيامبر آنها را به مباهله فرا خواند آنها گفتند:
باشد تا باز گرديم و بينديشيم. چون با يكديگر خلوت كردند به عاقب
كه انديشمند ايشان بودند گفتند: اى عبدالمسيح! چه مى گويى؟ او گفت: اى گروه مسيحيان! به خدا سوگند دانسته ايد كه محمّد پيامبر فرستاده شده است و كلامِ فصلِ خدايى به همراه آورده. به خدا سوگند، هرگز قومى با پيامبرى مباهله نكرده مگر آن كه بزرگشان نزيَد و خُردشان نرويد و جان نگيرد و اگر شما چنين كنيد هر آينه نابود شويد. پس اگر شما چيزى جز انس با دينتان و بر پا داشتن رسوم كنونىِ خود نمى پذيريد با اين مرد صلح كنيد و به سوى سرزمينهاتان بازگرديد.
پس پيامبر صلي الله عليه و آله بيامد در حالى كه حسين را در آغوش گرفته بود و دست حسن را در دست داشت و فاطمه، پشت سر او و على پشت سر فاطمه در حركت بودند. پيامبر فرمود: هرگاه من دعا كردم شما آمين بگوييد. اسقف نجران گفت: اى گروه مسيحيان! من چهره هايى را مى بينم كه اگر خدا بخواهد به سبب آنها كوهى را از جايش بركند چنين كند، با آنها مباهله [ هم نفرينى ] نكنيد كه نابود شويد و ديگر تا روز رستاخيز بر زمين هيچ مسيحى باقى نماند. آنها گفتند: يا ابا القاسم! ما صلاح آن ديديم كه با تو مباهله نكنيم و تو را بر دينت پايدار بداريم و خود بر دينمان ثابت بمانيم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اگر از مباهله خود دارى مى كنيد پس اسلام بياوريد تا آن چه با مسلمانان است با شما و هر چه بر ايشان است بر شما باشد. آنها از پذيرش اين نيز دريغ ورزيدند. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: پس ما با شما نبرد مى كنيم. آنها گفتند: ما را توان جنگ با تازيان نيست، ولى با شما مصالحه مى كنيم كه اگر با ما نجنگيد و ما را نهراسانيد و از دينمان بازمان نداريد سالانه دو هزار جامه فاخر به شما بدهيم، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب به همراه سى جوشن عادى (منسوب به قوم عاد) كه در آن آهن به كار زده شده باشد. پيامبر با اين شرط با آنها مصالحه كرد و فرمود: سوگند به آن كه جان من در يد قدرت اوست نابودى بر سر مردم نجران، آويخته شده بود و اگر به مباهله مى پرداختند به ميمون وخوك تبديل مى شدند واين وادى بر آنها آتش برمى افروخت وخداوند، نجران و مردم آن را چنان ريشه كن مى كرد كه ديگر حتّى پرنده اى بر درخت نمى ماند وسالى بر نصارى نمى گذشت مگر آن كه همه آنها از ميان مى رفتند...
زمخشرى سپس مى گويد: خداوند ابناء و نساء را بر «انفس» مقدّم
داشته است تا والايى جايگاه ايشان و نزديكى پايگاهشان گوشزد شود و اعلان گردد آنها بر جانها مقدّم هستند و همه جانها فداى ايشان باد و در اين تقديم، نيرومندترين دليل بر فضيلت اصحاب كساء نهفته است.
الكشّاف : 1 / 193 ، وراجع تفسير الطبريّ : 3 / الجزء 3 / 299 ، تفسير الفخر الرازيّ : 8 / 88 وقال في ذيل الرواية : واعلم أنّ هذه الرواية كالمتّفق على صحّتها عند أهل التفسير والحديث ، الإرشاد : 1 / 166 ، مجمع البيان : 2 / 762 ، تفسير القمّيّ : 1 / 104 .