متهم شدن رسول خدا صلى الله عليه و...
قصصِ الأنبياءِ : كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لا يَكُفُّ عن عَيبِ آلهَةِ المُشرِكينَ ، و يَقرأ علَيهِمُ القرآنَ ، و كانَ الوليدُ بنُ المُغيرَةِ مِن حُكّامِ العَرَبِ يَتَحاكَمونَ إلَيهِ في الاُمورِ ، و كانَ لَهُ عَبيدٌ عَشرَةٌ عِندَ كلِّ عَبدٍ ألفُ دِينارٍ يَتَّجِرُ بِها ، و مَلَكَ القِنطارَ ، و كانَ عَمَّ أبي جَهلٍ ، فقالوا لَهُ : يا عَبدَ شَمسٍ ، ما هذا الّذي يَقولُ محمّد ؟ أ سِحرٌ ، أم كِهانَةٌ ، أم خُطَبٌ ؟ فقالَ : دَعُوني أسمَعْ كلامَهُ ، فدَنا مِن رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و هُو جالِسٌ في الحِجرِ فقالَ : يا محمّدُ ، أنشِدْني شِعرَكَ ، فقالَ : ما هو بشِعرٍ و لكنَّهُ كلامُ اللّه ِ الّذي بَعَثَ أنبياءهُ و رُسُلَهُ ، فقالَ : اُتْلُ ، فقَرأَ : بسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، فلَمّا سَمِعَ الرَّحمنَ استَهزأَ مِنهُ و قالَ : تَدعُو إلى رجُلٍ باليَمامَةِ باسم
الرَّحمنِ ؟! قالَ : لا و لكنّي أدعُو إلَى اللّه ِ و هُو الرّحمنُ الرَّحيمُ ، ثُمّ افتَتَحَ «حم السَّجدَة» ، فلَمّا بَلَغَ إلى قَولِهِ : «فإنْ أعْرَضُوا فَقُلْ أنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ و ثَمُودَ» .و سَمِعَهُ ، اقشَعرَّ جِلدُهُ و قامَت كُلُّ شَعرَةٍ في بدَنِهِ ، و قامَ و مَشى إلى بَيتِهِ و لَم يَرجِعْ إلى قُرَيشٍ ، فقالوا : صَبأَ أبو عَبدِ شَمسٍ إلى دِينِ محمّدٍ ! فاغتَمَّت قُرَيشٌ و غَدا علَيهِ أبو جَهلٍ فقالَ : فضَحتَنا يا عَمُّ ! قالَ : يا بنَ أخي ، ما ذاكَ و إنّي على دِينِ قَومي ، و لكنّي سَمِعتُ كلاما صَعبا تَقشَعِرُّ مِنهُ الجُلودُ ، قالَ أ فشِعرٌ هُو ؟ قالَ : ما هُو بشِعرٍ . قالَ : فخُطَبٌ ؟ قالَ : لا ، إنّ الخُطَبَ كلامٌ مُتَّصِلٌ ، و هذا كلامٌ مَنثورٌ لا يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضا ، لَه طَلاوَةٌ . قالَ : فكِهانَةٌ هُو ؟ قالَ : لا ، قالَ : فما هُو ؟ قالَ : دَعْني اُفكِّرْ فيهِ . فلَمّا كانَ مِن الغَدِ قالوا : يا عَبدَ شَمسٍ ، ما تَقولُ ؟ قالَ : قُولوا : هُو سِحرٌ ؛ فإنّهُ آخِذٌ بقُلوبِ النّاسِ ! فأنزَلَ اللّه ُ تعالى فيهِ : «ذَرْني و مَنْ خَلَقْتُ وَحِيدا * و جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُودا * و بَنينَ شُهُوداـ إلى قولهِـ
علَيها تِسْعَةَ عَشَرَ» .
و في حديثِ حمّادِ بنِ زيدٍ عن أيُّوبَ عن عِكرِمَةَ قالَ : جاءَ الوليدُ بنُ المُغيرَةِ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فقالَ : اِقرَأْ علَيَّ ، فقالَ : «إنَّ اللّه َ يَأمُرُ بالعَدْلِ و الإحْسانِ و إيْتاءِ ذِي القُرْبَى و يَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ و المُنْكَرِ و البَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» .، فقالَ : أعِدْ ، فأعادَ ، فقالَ : و اللّه ِ، إنّ لَهُ لَحَلاوَةً و طَلاوَةً .، و إنَّ أعلاهُ لَمُثمِرٌ ، و إنّ أسفَلَهُ لَمُغدِقٌ ، و ما هذا بقَولِ بَشَرٍ .
قصص الانبياء : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خرده گيرى بر خدايان مشركان باز نمى ايستاد و قرآن را بر آنان مى خواند. وليد بن مغيره از داوران عرب بود و عرب ها براى داورى در كارهاى خود به او مراجعه مى كردند. او ده غلام داشت كه به هر غلامى هزار دينار داده بود تا برايش تجارت كنند. او ثروت زيادى داشت و عموى ابو جهل بود. مشركان به او گفتند : اى عبد شمس! اين چه حرف هايى است كه محمّد مى گويد؟ شعر است يا پيشگويى يا خطابه؟ او گفت : مهلتى دهيد تا سخنان او را بشنوم. پس نزديك رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در حِجْر نشسته بود رفت و گفت : اى محمّد! شعرت را برايم بخوان. پيامبر فرمود : اينها شعر نيست، بلكه سخن خداوندى است كه پيامبران و رسولان خود را مى فرستد. وليد گفت : تلاوت كن. پيامبر چنين خواند : بسم اللّه الرحمن الرحيم. وليد چون كلمه «رحمان» را شنيد با تمسخر گفت : تو به سوى مردى در يمامه به نام «رحمان» دعوت مى كنى! پيامبر فرمود : نه، بلكه به سوى خدا دعوت مى كنم و اوست رحمان و رحيم. سپس سوره حم سجده را از آغاز
شروع به تلاوت كرد تا رسيد به آيه «فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقةً مثل صاعقة عاد و ثمود». وليد با شنيدن آن پوست بدنش به لرزه افتاد و مو بر بدنش راست شد و برخاست و به خانه اش رفت و نزد قريش برنگشت. قريش غمگين شدند. صبح روز بعد، ابو جهل پيش او رفت و گفت : رسوايمان كردى، عمو جان! وليد گفت : اى پسر برادرم! طورى نشده است. من همچنان بر دين و آيين قوم خود هستم. اما سخن دشوارى شنيدم كه پوست انسان از شنيدن آن به لرزه مى افتد. ابو جهل گفت: سخنانش شعر است؟ وليد گفت : شعر نيست. پرسيد : خطابه است؟ گفت : نه، خطابه سخنى پيوسته است اما سخنان او نثرى است كه اجزاى آن به يكديگر شباهت ندارند و از زيبايى خاصى برخوردار است. پرسيد : پس پيشگويى و كهانت است؟ گفت : نه. پرسيد : پس چيست؟ وليد گفت : اجازه بده درباره آن بينديشم. فردا كه شد، گفتند : اى عبد شمس! چه مى گويى؟ گفت: بگوييد : اين سحر و جادوست؛ زيرا دل هاى مردم را تصرّف مى كند. پس خداى متعال اين آيه را درباره او فرو فرستاد : «ذرنى و من خلقت وحيداً. و جعلت له مالاً ممدوداً. و بنين شهوداً ـ تا آيه ـ عليها تسعة عشر» .
در حديث حمّاد بن زيد از ايّوب از عكرمه آمده است كه وليد بن مغيره نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : برايم بخوان. پيامبر گفت : «انّ اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم لعلّكم تذكّرون ؛ خداوند به عدالت و احسان و بخشش به خويشان فرمان مى دهد و از بدى و زشتى و ظلم باز مى دارد، شما را پند مى دهد، شايد پند گيريد». وليد گفت : تكرارش كن. حضرت دوباره خواند. وليد گفت : به خدا قسم كه از حلاوت و زيبايى خاصّى برخوردار است، بالايش پر ثمر است و پايينش پر نعمت و اين سخن بشر نيست.
قصص الأنبياء : 319 / 397 و ح398.