|     |     |  EN |   AR   

علی بن ابیطالب (ع)

علی بن ابیطالب (ع)

عَلی بن اَبیطالب (ع) بن عَبْدالمُطَّلِب بن هاشِم بن عَبْد مَناف بن قُصَی بن کِلاب ... عَدنان هاشِمی قُرَشِی، مُکَنَّی به اَبوالحَسَن و مُلقّب به مُرتَضَی ، اَسَدلله ، حیدر ، شاه مردان ، شاه ولایت ، امیرالمؤمنین ، مولای متّقیان و ...حضرت علی(ع) در سیزدهم رجب سال سی‌ام عام‌الفیل به دنیا آمد .مَحَلِّ ت ...

  • ۱۵:۵۴ ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
عَلی بن اَبیطالب (ع) بن عَبْدالمُطَّلِب بن هاشِم بن عَبْد مَناف بن قُصَی بن کِلاب ... عَدنان هاشِمی قُرَشِی، مُکَنَّی به اَبوالحَسَن و مُلقّب به مُرتَضَی ، اَسَدلله ، حیدر ، شاه مردان ، شاه ولایت ، امیرالمؤمنین ، مولای متّقیان و ...
حضرت علی(ع) در سیزدهم رجب سال سی‌ام عام‌الفیل به دنیا آمد .مَحَلِّ تولّدِ آن‌حضرت خانَه کَعْبَه و نامِ مادرش : فاطِمَه بنت اَسَد بن هاشِم بن عَبْد مَناف است .رسول خدا(ص) در ‌زمانِ تولّدِ وی ، سی سال سِنّ داشتند .
فاطِمَه بنت اَسَد ، پس‌از ولادتِ امیرالمؤمنین (ع) ، نوزاد را حیدربه معنی شیر نامگذاری کرد امّا رسول اکرم (ص) او را علی(ع) خوانده و اَبوتراب کُنْیه دادند .
آن‌حضرت مشهورترین فرد از عَشَرَه مُبَشَّرَه و نزدیک‌ترین اصحاب بهرسول اکرم  : حضرت محمّد مصطفی(ص) می‌باشد . امام علی(ع) یکی ازکاتبانِ وَحْی بود .
سه سال پس‌از مبعثِ پیغمبر(ص) ، فرمانِ خداوند جهتِ آشکارساختنِ دعوت به اسلام ، با نزولِ آیه 94 سُورَه حِجْرْ بر قلبِ نازنینِ آن‌حضرت صادرگردید .
94) فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ
آنچه را به تو دستور داده شده آشکار کن و از مشرکین روی بگردان !
همچُنین طبق آیات 214 الی 216 سُورَه شُعَراء فرمودند :
214) وَ اَ نْذِرْ عَشِیرَ تَکَ الْاَقْرَبِینَ ، وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَمِنَ الْمُؤْمِنِینَ ، فَاِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ اِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ
و خویشاوندان نزدیکت را اِنذارکن و برای مؤمنان‌که از تو پیروی نمودند ، مهربان و متواضع باش و اگر نافرمانی کردند ، بگو من از اَعمالی که انجام می‌دهید ، بیزارم !
از علی(ع) روایت شده است : پس‌از نزولِ آیاتِ فوق ، به دستورِ حضرت محمّد(ص) طعامی فراهم ساخته و چهل نفر از فرزندانِ عَبْدالمُطَّلِب دعوت شدند . رسول خدا(ص) پارَه ‌گوشتی در دست گرفته وفرمودند : به نامِ خداوند آغاز کنید . مولای متّقیان(ع) می‌افزاید :قَسَم به خدایی‌که جانِ من در اختیارِ اوست ، غذایی را که آماده کرده بودم ، فقط برای خوراکِ یک نفرشان کفایت می‌نمود امّا هَمَه آنانبه اندازه نیازشان خوردند و هیچ چیزی کسر نیامد .
پس‌از صرفِ غذا ، حضرت رسول(ص) خواستند صحبت کنند لکن اَبو لَهَب پیش‌دستی کرده و با اشارَه به اندک بودنِ طعام و سیر شدنِتمامِ میهمانان گفت : رفیقتان شما را جادو کرد !! متعاقِبِ این سخن ، مجلس به بحث‌های انحرافی کشیده شد و فرصت برای طرحِ هر مسئله مهمّی از دست رفت .
به دستورِ نبی خدا(ص) روزِ بعد همان مجلس مجدّداً ترتیب یافته وپس‌از صرفِ غذا ، آن‌حضرت خِطاب به حاضران فرمودند :
ای بَنی عَبْدالمُطَّلِب ! به خدا هیچ‌کس از مردمِ عَرَب ، چیزی بهتر از آنچه اینک برایتان آورده‌ام ، برای قومِ خویش نداشته و نخواهد آوَرْد . من برای شما خیرِ دنیا و آخرت می‌خواهم و خدای تعالی فرمان داده تا هَمَه را بسوی او فرا خوانم .
کدامیک از شما مرا در این کار یاری می‌کند که برادر و وصی و جانشینِ من باشد ...... ؟
علی(ع) در اِدامَه اِظهار داشت : حاضرین سکوت کرده و هیچ‌کس پاسخ نداد . من که از هَمَه خردسال‌تر بودم گفتم : ای پیامبر  خدا(ص) ! من پشتیبانِ شما خواهم بود .
حضرت ‌محمّد(ص) ضِمنِ اِشارَه به ‌من ، جمعِ حاضر را مخاطب قرار داده و فرمودند : این ، برادر ، وصّی و جانشینِ من است ، مطیعِ وی باشید  !
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید : جمعیت برخاستند و در حالِ خروج ،با خنده و اِسْتِهْزاء پدرم را مخاطب قرار داده و گفتند : محمّد(ص) به تو گفت که از پسرت اطاعت کُن !
یک نفر از حاضرینِ در مجلس به مولای متّقیان(ع) عرض کرد : چطور میراثِ پسرعمویت به تو رسید و به عمویت نرسید  !؟ ...... .
طَبَری از اِبن عبّاس و زَید بن اَرْقَم روایت می‌کند : اوّل کسی که با رسول خدا(ص) نماز خواند مولَی علی(ع) بود .
جابِر بن عَبْدالله اَنصاری می‌گوید : پیامبر  اکرم(ص) روزِ دوشنبه به رسالتمبعوث شدند و علی(ع) سه‌شنبه با ایشان نماز خوانْد .
از علی بن اَبیطالب (ع)که سخنش برای هَمَه مسلمین مقبول می‌باشددر حدیثی آمده است :
اَ نَا عَبْداللهِ وَ اَخُو رَسُولِ اللهِ(ص) وَ اَ نَا الصِّدِّیقُ الْاَ کْبَرُ . لایقُولُها بَعْدی اِلّا کاذِبٌ مُفْتَرٌ ، وَ لَقَدْ صَلَّیتُ مَعَ رَسُولِ اللهِ(ص) قَبْلَ النّاسّ بِسَبْع ِ سِنین وَ اَ نَا اَوَّلُ مَنْ صَلّی مَعَهُ
من بنده خدا ، برادرِ رسول خدا(ص) و من صدّیقِ اکبر (تصدیق کننده بزرگ) هستم و هرکس بعد از من چُنین اِدّعائی داشته باشد دروغگو و تُهْمَت‌زَن است .
من با پیامبر  خدا(ص) هفت سال پیش از دیگران نماز خواندم و نخستین کسی هستم که با ایشان به نماز ایستادم .
مرحوم علامه امینی در جلدِ چهارمِ کتابِ فاخرِ و مستندِ اَلْغَدیر ، صفحه 246 ، احادیثِ راجع به این مطلب را طبقه‌بندی کرده است .
در جلدِ سوّم کتابِ مذکور ، صفحه 228 آمده است : عَبْدالله بن عبّاساز قولِ عُمَر بن خَطّاب نقل‌می‌کند که رسول ختمی مَرْتَبَت(ص) در حضورِ من ، اَبو عُبَیدَه جَرّاح ، اَبوبکر و جماعتی دیگر از اصحاب خِطاب به علی(ع)فرمودند :
یا علی(ع) !
تو اوّلین ایمان‌آورنده از مؤمنین ، اوّلین اسلام‌آورنده از مسلمینو تو نسبت به من همانندِ هارون هستی نسبت به موسَی(ع) .
اِبن اِسحاق گوید : پس‌از خَدیجَه سلام الله علیها ، نخستین کس از جنسِ مردان که به خاتم النّبیین(ص) ایمان آوَرْد و با او نماز گزارْده و نبوّتِ او را تصدیق نمود ، علی بن اَبیطالب بن عَبْدالمُطَّلِب (ع) بود و آن‌جناب در آن زمان ده سال سِنّ داشت .
از سَلْمان فارسی روایت شده است که پیامبر  خدا(ص) فرمودند : نخستین مسلمانی که در مَحْشَر واردِ حوض گردد ، علی(ع) می‌باشدزیرا او اوّلین کسی است که اسلام آوَرْد و با طیبِ خاطر از آن استقبال کرد .
از قَولِ اِبن عبّاس آورده‌اند که علی(ع) بعد از خَدیجَه سلام الله علیها با پیامبر (ص) نماز خوانْد .
حضرت علی(ع) در فرازهای آخرِ خُطْبَه قاصِعَه می‌فرمایند :
آن روزها ، در هیچ خانَه‌ای اسلام راه نیافته بود جُز بَیتِرسول الله(ص)که خَدیجَه سلام الله علیها هم در همان بَیت سکونت داشت ومن سوّمینِ آنان هستم  ...... .
عِدَّه‌ای به اِستنادِ همین خُطْبَه ، مولای متّقیان علی(ع) را دوّمین اسلام‌آورنده بعد‌ از حضرت خَدیجَه سلام الله علیها می‌دانند .
پس‌از بعثتِ رسول رحمت(ص) ، بحثِ نخستین اسلام‌آوران ، موردِ اختلافِ مورّخین و سیره‌نویسان ‌بوده و اقوالِ گوناگون و اسامی متعدّدی در‌این‌خصوص مطرح‌ گردیده‌ که مشهورترینِ ‌آنان حضرت علی(ع)‌ ، حضرت خَدیجَهسلام الله علیها ، زَید بن حارثه و ... می‌باشند و لکن اکثریتِ علمای اسلام اعمّ ازشیعَه و سُنی ، به استنادِ فرمایشات و سخنانِ گُهربارِ حضرت محمّد(ص) که هم اکنوندر دسترس می‌باشد ، امام الموحّدین علی بن اَبیطالب(ع) را به عنوانِ اوّلین اسلام‌آورنده موردِ تأکید قرار داده‌اند ...... .
استقامت ، پایداری و سازش‌ناپذیری پیامبر  عظیم الشَّأن اسلام(ص) موجب شد کهسرانِ قُرَیش در دارالنَّدوه ، تصمیم به قتلِ آن‌حضرت گرفتند . آنان در شبِ مَوعود ،برای اجرای نقشه شومِ خود ، بَیتِ رسول گرامی اسلام(ص) را به مُحاصَرَه در آوردند .
رسول اکرم (ص) به امرِ خداوند ، آن شب منزل را بسوی غارِ ثَور تَرْک و از امام علی(ع) خواستند که با پوشیدنِ ردای سبزِ پیامبر (ص) ،در بسترِ ایشان بخوابد .
به نقلِ بسیاری از مفسّران ، آیه207 سُورَه بقره در موردِ اقدامِ ایثارگرانه مولی الموحّدین حضرت علی(ع) نازل شد .
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَاللهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
بعضی از مردم با خدا مُعامَلَه نموده و جان خود را برای رضایت او می‌دهند وخدا نسبت به بندگان خویش مهربان است .
مشرکان با سپری شدنِ شب و روشن شدنِ هوا ، شمشیرها را از غِلاف بیرون کشیده و سراسیمَه بالای بِسترِ پیغمبر اکرم(ص) حاضر و به محضِ مُشاهَدَه علی بن اَبیطالب (ع) در جای خوابِ آن‌حضرت ، متعجّب و خشمگین از وی پرسیدند : محمّد(ص) کجاست !؟ علی(ع) فرمودند : مگر او را به من سپرده بودید که از من می‌خواهید !؟ آن‌جناب هم‌اکنوندر خانَه نیست ...... . رجوع بهلَیلَه المَبیت
مولای متّقیان (ع) همزمان با ایامِ توقّفِ محمّد مصطفی(ص) در غارِ ثَور به خدمتِ آن‌حضرت شرفیاب می‌شد و ضِمنِ تقدیمِ گزارشِ وقایع ، دستوراتِ لازم را اَخْذ می‌کرد . حضرت خاتم النّبیین(ص) در آخرین دیدار به امام علی(ع) فرمودند : امانت‌های مردم را که نزدِ من است به صاحبانش بازگردان و سپس عازِمِ مدینه شو! علی(ع) پس‌از ردِّ اماناتِ مردم ، باتّفاقِ فَواطِم شامِلِ : حضرت فاطِمَه سلام الله علیهابنت رسول‌الله(ص) ، فاطِمَه بنت اَسَد مادرِامام علی(ع)، فاطِمَه بنت زُبَیر بن عَبْدالمُطَّلِب و فاطِمَه بنت حَمْزَه سَیدُالشُّهَداء(ع) عازِمِ مدینه شدند .
در این سفر اَبو واقِد لَیثِی مسئولِ راندنِ شترها بود . هنگامی‌که کاروانِ فَواطِم به مَحَلِّ ضَجَنان رسید ، هشت نفر سوارکار از جانبِ قُرَیش به علی(ع) و همراهانِ ایشان نزدیک شده و خواستارِ توقّف و بازگشتِ آنان به مکّه شدند . آن‌ امام(ع) از اجرای خواسته مَأمورینِ قُرَیش بشدّت امتناع ورزید . یکی از سوارکاران که جِناح نام داشت ، ضَرْ بَه شمشیری به جانِبِ امام علی(ع) فرود آورد . ایشان بلافاصِلَه خود را کنارکشیدهو با ضَرْبَه‌ای متقابل ، او را دو نیم کردند ... رجوع به ضَجَنان
بقیه سوارکاران با دیدنِ این صَحْنَه ، بدونِ درگیری مَحَلّ راتَرْک‌‌ نمودند .
کاروانِ فَواطِم یک شب در ضَجَنان مانده و تمامِ طولِ شب را به عبادت و راز و نیاز سپری کردند . در این هنگام آیات 191 الی 195 از سُورَه آل عمران بر قلبِ مبارکِ پیامبر (ص) نازل گردید و به این ترتیبآن‌حضرت از وضعِ کاروان مُطّلِع شدند .
191) اَلَّذینَ یذْکُرُونَ اللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَی جُنُوبِهِم وَ یتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالْاَرْض رَبَّنَا ماخَلَقْتَ هَذَا بَاطِلَا سُبْحَانَکَ فَقِنا عَذَابَ النَّارِ .
 192) رَبَّنا اِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّار ...
همان‌ها که خداوند را در حال ایستاده و نشسته و خوابیده یاد می‌کنند و در اسرارِ آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند (و می‌گویند) : پروردگارا ! تو این دستگاهِ باعظمت را بیهوده نیافریده‌ای ، پاک و منزهی ! ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار - ای پروردگارِ ما ! هرکه را تو در آتش افکنی ،او را سخت خوار کرده‌ای و ستمکار بوده و هیچ‌کس آنان رایارینخواهد کرد .
رسول مکرّم اسلام(ص) پس‌از حضور در مدینه ، به منظورِ اتّحادِ هرچهبیشترِ مسلمین ، ضِمنِ ایجادِ عَقْدِ اُخُوَّت ، صَحابَه را دو‌بدو برادرِ یکدیگر نامیدند و به این ترتیب ، اَبوبکر با عُمَر ، طَلْحَه با زُبَیرْ ...و در نهایت حضرت علی(ع) با خودشان برادرخوانده شدند .
احمد بن حَنْبَلْ هنگامِ توضیحِ منزلتِخُلَفاء می‌گوید : علی(ع)از اهلِ بَیت می‌باشد و قابلِ مقایسه با دیگران نیست .
اجماع امّتِ اسلامی ، نزولِآیه 55از سُورَه مائده رادر شأنِ مولای متّقیان(ع) دانسته‌اند :
 اِنَّمَا وَلِیکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواالَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَوه وَ یؤْتُونَ الَّزَکَوه وَ هُمْ رَاکِعُون . سُورَه مائِدَه آیه 55
سرپرست و ولی شما ، تنها خداست و پیامبر  او و آنان که ایمان آورده‌اند .همان‌ها که نماز را بر پا می‌دارند و درحالِ رکوع زکوه می‌دهند .
نقل است که رسول خاتم(ص) دربارَه امیرالمؤمنین(ع)فرمودند : اِنَّهُ مَعَ الْحَقّ وَالْحَقُّ مَعَهُ ، همانا او (علی(ع)) با حقّ بوده و حقّ با اومی‌باشد .
مُعاویه این کلمات را از اِبن عبّاس شنید و به وی گفت :کسی دیگر را بیاور که همین فرمایش را از آن‌حضرت شنیده باشد .اِبن عبّاس اِظهار کرد : اُمِّ سَلَمَه در آن زمان با من بود که نبی خدا(ص)چُنین فرمودند . مُعاویه و اِبن عبّاس باتّفاق نزدِ اُمِّ سَلَمَه رفته و حقیقت را جویا شدند . وی نیز همان سخن را در موردِ علی(ع) تأیید کرد .مُعاویه گفت : وَالله اگر من این بیانات را از پیامبر (ص) شنیده بودم ، تا پایانِ عُمْر خادِمِ علی بن اَبیطالب(ع) ‌می‌بودم .
امیرالمؤمنین(ع) در اکثرِ غَزَوات حضورِ بسیار فعّال و سرنوشت‌ساز داشت . در جنگ بَدْرْ ، وَ لید بن عُتْبَه و در حدودِ یک‌سوم از نیروهایرزمنده قُرَیش با شمشیرِ ایشان از پا درآمدند . در این نبرد شمشیرِ آن‌حضرت مرگ سرخ نام گرفته بود . هَمَه راویانِ تاریخِ اسلام مُتَّفِقاً ، شُمارِ مشرکانِ کُشته شده در جنگ بَدْرْ توسّطِ علی(ع) را سی و پنج یا سی و شش نفر ذکر کرده‌اند . رجوع به غَزْوَه بَدْرْ
نبی اکرم(ص) در اواخر سال دوّم هجری با قِرائَت خِطْبَه‌ایحضرت فاطِمَه سلام الله علیها را به عَقْدِ مولای متّقیان(ع) درآوردند .
امیرالمؤمنین(ع) باوجودی‌که بیست‌و‌شش سال سِنّ داشت ، در نبرد اُحُد آنچُنان دلیرانه می‌جنگید و خونِ دشمنانِ اسلام را بر زمین می‌ریخت که شمشیرش شکست و پیامبر  خاتَم(ص) ناچار شمشیرِ مشهورِ خود :ذوالفقار ، را به ایشان دادند . مولی علی(ع) جهادِ در راهِ خدا با ذوالفقار رانیز بِحَدّی قاطعانه ، شجاعانه و بدونِ تردید انجام داد که حضرت جبرئیل امین نازل و جُمْلَهلافَتَی اِلَّا عَلِی لَا سَیفْ اِلَّا ذُوالْفَقَار ، را در تأییدِ فداکاری‌های وی بیان داشت .
در این نبرد علی بن اَبیطالب(ع) علی‌رغمِ هفتاد زخم ،پیشاپیشِ پیامبر  اسلام(ص) می‌جنگید و ضِمنِ کُشتن و تار و مار کردنِکُفّار و مشرکین ، به دفاع از آن‌حضرتاِدامَه می‌داد . رجوع بهغَزْوَه اُحُد
مولای متّقیان علی(ع) در غَزْوَه خَنْدَق ، بزرگ‌ترین قهرمانِ قُرَیشبه نامِ عَمْرِو بن عَبْدوَدّ را که هیچ هم‌آوردی برایش تصوّر نمی‌شد ،از پا درآوَرْد بطوری‌که موجِبِ تحسین و تقویت دوستان و عامِلِ تعجّب و رُعْبِ رزمندگانِ قُرَیش و فرارِ آنان از صَحْنَه کارزار گردید .
نَوْفَل بن عَبْدالله یکی از قهرمانانِ قُرَیش بود که پس از کُشته‌شدنِاِبن عَبْدوَدّ ، صَحْنَه را تَرْک و در حینِ فرار با اسب به داخلِ خَنْدَقسقوط ‌کرده و موردِ سنگ‌بارانِ محافظینِ خَنْدَق قرار گرفت . وی با صدای بلند فریاد زد : این کارِ شما دور از فُتُوَّت است .یک نفر بفرستید مردانه با هم نبرد کنیم . علی(ع) چند لَحْظَه بعد واردِ خَنْدَق شده و با ضَرْ بَه شمشیر او را به قتل رسانید . رجوع بهغَزْوَه خَنْدَق
در فَتْحِ خَیبَر هنگامی‌که سپاهِ اسلام به قَلْعَه‌های وَطیح و سُلالِم رسیده و نتوانستند آنجا را فَتْحْ کنند ، بیش از ده روز پُشتِ قَلْعَـتَینِ مذکور متوقِّف ماندند .هریک از رزمندگان که مأمورِ گشودنِ این دِژ‌ها می‌شد ، ناموفّق برگشتهو به همین‌علّت روحیه رزمندگانِ اسلام بسیار آسیب‌پذیر شده بود .
رسول اَعْظَم(ص) ابتدا اَبوبکر و پس‌از ناکامی وی ، عُمَر را برای فَتْحِ این قِلاع اعزام کردند . عُمَر نیز نتوانست کاری از پیش بِبَرَد و ناامید مراجعت نمود . حضرت رسول(ص) ناچار علی (ع) را علی‌رغمِ دردِ چشم و عارِضَه تب که بر ایشان مستولی بود ، اِحضار کرده و با صِفَتِکرّ ار غیر فَرّ ار برای فَتْحِ آن دو قَلْعَه‌ اعزام فرمودند .
مولای متّقیان(ع) در رزمی تن‌به‌تن ، دلاورِ نامدارِ خَیبَر به نامِ حارِث حِمْیرِی و سپس برادرش : مَرْحَب حِمْیرِی را که قهرمانِ قهرمانانِ خَیبَر بود ، کُشت و قَلْعَههای موردِ ‌بحث را فَتْح کرد .از شجاعتِ امام اوّل شیعیان(ع) ، هَمَه دوستان و دشمنان متعجّب گشته واوجِ دلاوری آن‌حضرت وقتی بود که شخصاً ، به‌تنهایی و بدونِ ترس و وحشت واردِ دژی شد که مملوِّ از دشمنانِ اسلام بود . رجوع به غَزْوَه خَیبَر
اَبوعُبَیدَه جَرّ اح در رأسِ عِدَّه‌ای به سَرِیه ذات‌السَّلاسِل اعزام گردید .وی پس‌از مُواجَهَه با سپاهِ قدرتمندی از دشمن ، تقاضای نفراتِ اضافی کرد . نیروهای تقویتی اعزام شدند امّا آنان نیز کاری از پیش نبردند و لِذا طِبقِ دستورِ حضرت رسول(ص) ، ابتدا عُمَر و سپس اَبوبکر به کمکِ اَبوعُبَیدَه شتافتند . آن دو نفر هم قادر به سرکوبِ دشمن نشدند . رسول اکرم (ص) سرانجام علی (ع) را به میدانِ نبرد ذات السَّلاسِل فرستادند . امام علی(ع) پس‌از حضور در مِنْطَقَه و شکستِ دشمن ، همراه با بقیه رزمندگانِ اسلام به مدینه بازگشتند . رجوع به سَرِیه ذات السَّلاسِل
یکی دیگر از افتخاراتِ منحصر‌به‌فردِ علی بن اَبیطالب(ع) این است که ایشان برابرِ دستورِ نبی اکرم(ص) ، در خانَه خدا اِجازَه یافت تا از شانه‌های مبارکِ مُنْجی عالَمِ بشریت(ص) بالا رفته و چندین بُتِ بزرگ از جُمْلَه هُبَل را که در بالای کَعْبَه نصب بود به زیر اَفکَنَد .
در نبرد حُنَینْ ، پرچمِ اصلی نیروهای اسلام در دستِ علی(ع) بود .در آغازِ نبرد ، رزمندگانِ اسلام که بالغ بر دوازده هزار نفر بودند ،با کمینِ مشرکین مواجه و جملگی فرار کردند . در این لَحْظَه حسّاس ، فقط ده نفر از اصحاب که در رأسِ آنان امام علی(ع) قرار داشته و پیشاپیشِنبی مکرّم اسلام(ص) شمشیر می‌زد ، هیچگاه ایشان را تنها نگذاشتند . عبّاس بن عَبْدالمُطَّلِب جُزْوِ همین ده نفر بود که پس‌از پراکنده شدنِ مسلمانان ، با بهره‌گیری از صدای بلند و پُرطنینش ، ضِمنِ یادآوری پیمانِ آنان با آخرین‌فرستاده خدا(ص) ، جنگ‌آورانِ متواری اسلام را بسوی ایشان فرا می‌خوانْد .
علی‌ بن اَبی اَبیطالب(ع) درآغازِ جنگ حُنَینْ که مسلمانان پراکنده شدند ، به تنهایی اَبو جَرْوَلْ و چهل نفرِ دیگر از نیروهای مشرکین را ازپا درآورده که این اقدام موجبِ تقویتِ روحیه رزمندگانِ اسلام و بازگشتِ آنان به صَحْنَه نبردگردید. رجوع به غَزْوَه حُنَینْ
علی(ع) از جانبِ رسول خدا(ص) در رأسِ عِدَّه‌ای مأمورِ تخریبِبُتخانه فُلْسْ  در قَبیلَه طَی و متعلّق به حاتِم طائی شد . عَدِی بن حاتِمکه رئیسِ قَبیلَه و جانشینِ پدر بود به شامگریخت .
امیرالمؤمنین(ع) پس‌از انجامِ مأموریت و جمع‌آوری غَنائِم ،دو شمشیر به نام‌های رُسْب  و مِخْذَم را که از جانبِ حارِث بْن اَبی شَمِر غَسّانیبه حاتِم هَدْیه شده بود ، برای پیامبر  اکرم(ص) فرستاد . در این نبرد سَفّانه :دخترِ حاتِم طائی اسیر و به مدینه منتقل گردید . وی پس‌از مدّتی به فرمانِمحمّدِ مصطفی(ص) آزاد و برای دیدار برادرش رهسپارِ شام شد .آن‌حضرت جهتِ مراقبت از سَفّانه در طولِ مسیرِ حرکت به شام ،همراهانی مطمئِنّ انتخاب و اعزام فرمودند . عَدِی پس‌از ملاقاتِ خواهرش و کسبِ اطّلاعاتِ لازم دربارَه دینِ اسلامو حضرت محمّد بن عَبْدالله(ص) ، عازِمِ مدینهگردیده و در محضرِ آن‌‌حضرتاسلام آوَرْد . رجوع بهسَرِیه علی(ع) برای ویرانی بُتخانه فُلْسْ
هنگامِ عزیمتِ نیروهای اسلام به غَزْوَه تَبوک ، بنا به مصالحی رسول خَتْمی مَرْتَبَتr صلاح دانستند که حضرت علی (ع) از مدینه خارج نشود . منافقین و دشمنانِ اسلاماز این امر اطّلاع یافته و علیه آن امام(ع) تبلیغ کردند . آنان با پخشِ شایعاتِ گوناگون ، ابقاءِ آن‌حضرت در مدینه را بعلّتِ بی‌توجّهی رسول خدا(ص) به ایشان و ...اعلان و سعی نمودندبا جَوسازی و نَشْرِ اکاذیب ، شرایطی فراهم آورند تامولی الموحّدین امام علی(ع) نیز رهسپارِ تَبوک گردد ودر آن شرایطِ حسّاس ، مدینه از وجودِ پیامبر  اسلام(ص) و علی(ع) خالی بماند لکن اطّلاعِ رسول خاتم(ص) از نیاتِ پلیدِ ‌آنان موجب شد که ‌آن‌حضرت کماکان بر اِبقاءِ امیرالمؤمنین(ع) در مدینه تأکید ورزند . نقل است وقتی مولای متّقیان(ع) اخبار و اتّهاماتِ انتشار یافته در مدینه را خدمتِرسول الله(ص) معروض داشت ، آن‌حضرت ضِمنِ ردِّ خبرهای منافقین ، خِطاب به علی بن اَبیطالب(ع) فرمودند :
اَ مَاتَرْضَی اَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَی (ع) اِلَّا اِنَّهُ لا نَبی بَعْدِی؟
آیا خشنود نمی‌شوی که بگویم نسبت تو به منمانند نسبت هارون به مُوسَی(ع)است. همانطور که او جانشین موسَی(ع)است تو هم جانشین من هستی ، با این تفاوت که پس از من پیامبر ی نخواهد آمد . رجوع به غَزْوَه تَبوک
منجی عالم بشریت(ص) در سالِ نُهُمِ هجری ، پس‌از پایانِ غَزْوَه تَبوک ، اَبوبکر را به عنوانِ امیرالحاج انتخاب و رهسپارِ مکّه ساختند . بعد از عزیمتِ اَبوبکر ، سُورَه بَرائَتنازل شد . عِدَّه‌ای از مردم به نبی خدا(ص) عرض کردند :خوب است این آیات را هم جهتِ اَبوبکر بفرستید تا بر مشرکینقِرائَت کند . آن‌حضرت فرمودند : لا یؤَدِّی عَنِّی اِلَّا رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیتِی ، کسی از جانب مناین پیام را نمی‌رساند مگر خودم و یا مردی که از خودمباشد .
بنا به روایتی دیگر ، اَبوبکر از همان ابتدا با دریافتِ آیاتِ سُورَه توبه عازِمِ مکّه شده و بعد از آن دستور رسید که این مأموریت را باید شخصِ رسول خاتم(ص) و یا مردی که از خودِ ایشان باشد ، انجام دهد و به‌ دنبالِ این فرمان ، علی(ع) مأمورِ انجامِ این کار شد . امام علی(ع) سریعاً بر شترِ پیامبر  اسلام(ص) سوار و بسوی مکّه عزیمت و در بینِ راه به اَبوبکر رسیده و فرمانِ صادره را ابلاغ کرد . امیرالمؤمنین(ع) سپس رهسپارِ مِنی شده و در روزِ عید قربان ، با شمشیرِ آخْـتَه بر بالای جَمَرَه عَقَبَه حاضر و آیاتِ خداوند را بر مشرکین قِرائَت کردند .
به استنادِ این آیات ، کسانی که تا چهار ماهِ آینده به توحیدباز نگردند ، اَمان از آنان برداشته شده و دیگر مصونیت نخواهندداشت . رجوع بهقطعنامَه روز مِنیورجوع به اَبوبکر اَبِی قُحافَه
پس‌از نزولِ آیه 61 سُورَه آل عمران ، پیامبر  خدا(ص) پیشنهادِ انجامِ مباهَلَه با مسیحیانِ اهل نَجْران را مطرح کردند .
61) فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ اَبْنَائَنَا وَ اَبْنَائَکُمْ وَ نِسَائَنَا وَ نِسَائَکُمْ ...
پس هرکس با تو درباره عیسَی(ع) در مقامِ مُجادَ لَه برآید ، بعد از آنکهتوسّطِ وحی خدا ، به احوال او آگاهی یافتی بگو : بیایید ما و شما به همراهفرزندان ، زنان و نفوس خودمان با هم به مُباهَلَه برخیزیم و دروغگویان را دُچارِ لعن و عذاب خدا کنیم .
در این آیه ، خداوند اِجازَه دادند که پیامبر  خدا(ص) به همراهِ فرزندان ، زنان و نفوسِ خود ، یعنی کسانی‌که با رسول اکرم (ص) یکی هستند وهیچ جدایی بینِ آنان نیست ، در مراسِمِ مُباهَلَه شرکت کنند .
پیغمبر خدا(ص) درحالی برای این مراسم حرکت می‌فرمودند کهامام حُسَین(ع) را در بغل داشته و دستِ امام حَسَن(ع) را گرفته و حضرت فاطِمَه سلام الله علیها پُشتِ سَرِ آن‌حضرت و مولای متّقیان(ع) نیز در عَقِبِ هَمَه حرکت می‌کردند . مسیحیان با مُشاهَدَه این صَحْنَه به یقین رسیده و علناً به زبان آوردند که دعا و نفرینِ پیامبر  اکرم(ص) با این شرایط کوه‌ها را جابجا ساخته و هلاکتِ ما حتمی است و لذا از انجامِ مُباهَلَه صرفنظر نمودند . حضورِ امام علی(ع) در این مراسِم بیانگرِ جایگاه و منزلتِ رفیعِ وی در محضرِ خدا و رسولش(ص) می‌باشد . رجوع به مُباهَلَه
بعد از پایانِ حَجَّه الوَداع و حرکتِ پیامبر  اسلام(ص) از مکّه مُکَرَّمَه بسوی مدینه ، آن‌حضرت در مَحَلِّ غَدیرِ خُم بودند که فرشته وَحْی نازل وآیه 67 سُورَه مائِدَه را ابلاغ کرد :
یا اَیهَا الرَّسُولُ ! بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
ای پیامبر  ! ابلاغ کن آنچه از جانب پروردگارت نازل شده است . اگر این کار را نکنی ، رسالتِ او (خداوند) را کامل نکرده‌ای !
به دنبالِ این فرمان ، پیامبر  خدا(ص) دستورِ توقّفِ حُجّاج را صادر و سپس دراجتماعِ عظیمِآنان ، خُطْـبَه معروفِغَدیر را ایراد فرمودهو ضِمنِ آن اظهار داشتند :
من دو چیز ارزشمند و نفیس در میان شما باقی می‌گذارم یکی کتاب خداو دیگری عترتم را که هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند شد ...... .مواظب باشید که در اجرای دستورات آن دو کوشا باشید و بدانید که در اعمالتان ، عقب‌ماندن و یا پیشی‌گرفتن از کتاب خدا و عترتم صحیح نمی‌باشد ... .
پیامبر  خاتَم(ص) در پایانِ این مراسِم ، دستِ حضرت علی (ع) را به عنوانِ جانشینِ خود بالا گرفته و فرمودند :
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذَا عَلی مَوْلاهُ
هرکس که من مولای او هستم ، علی(ع) هم مولای اوست .
در پایانِ مراسِم ، تمامِ مهاجرین و اَنصار با آن‌حضرت دست به بَیعَت گشودند . اوّلین سرانِ مهاجرین که با علی(ع) بَیعَت‌ کردند ، اَبوبکر ، عُمَر ، عُثْمان ، طَلْحَه و زُبَیرْ بودند . چُنین روزی از آن پس به عنوانِبزرگ‌ترین عید جهان اسلام شُمُرده شده است .
 کاروانِ حَجَّه الوَداع از غَدیرِ خُم بسوی مدینه طَی مسیر می‌کرد که آیه سوّم سُورَه مائِدَه در تأییدِ این رویدادِ بزرگِ جهانِ اسلام بر قلبِ نازنینِ نبی اکرم(ص) نازلگردید .
اَ لْیومَ اَ کْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً
امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که دین شما اسلام باشد . رجوع به غَدیرِ خُم
بازگشتِ رسول خدا(ص) به مدینه ، با نمایان شدنِ تدریجی آثارِ کسالت در وجودِ شریفِ آن‌حضرت همراه بود . پیامبر اکرم(ص) در نظر داشتند که بزرگانِ مهاجر و اَنصار ، درسپاهی تحتِ فرماندهییکجوانِ هجده‌سالهبه نامِ اُسَامَه بن زَیدْ ، رهسپارِ شامات کردند . این دستور نبی اکرم(ص) نشان می‌داد که چگونه آن‌حضرت سعی می‌کردند اوّلاً در واگذاری مسئولیت‌‌ها ، تقوای الهی و ارزش‌های اسلامی ملاک و معیارِ اصلی قرار گیرد و ثانیاً رهبری جوانان طبیعی جِلْوَه کند و در نهایت نیز ولایت و خِلافَتِ حضرت علی (ع) ، بدونِ ایجادِ مزاحمت و مانع‌تراشی توسّطِ سرانِ مهاجر و اَنصار ، بر اُمَّتِ اسلام تثبیت گردد . سرانِ موردِ اِشارَهکه از نیتِ رسول اعظم(ص) و دیدگاهِ ایشان نسبت به آن اِمامِ هُمام(ع) و واقِعَه غَدیرِ خُم آگاه بودند ، تحتِ عنوانِ دلواپس بودن از مرگِ پیامبر (ص) ، در عزیمتِ سپاهِ اُسَامَه بن زَیدْ مکرّراً تأخیر ایجاد ‌کرده و به لَطائِفُ‌الْحِیل ، حرکتِ آن را با مشکل مواجه می‌ساختند . رجوع بهاُسَامَه بن زَیدْ
سرانجام ، تأکیداتِ رسول الله(ص) جهتِ عزیمتِ سپاهِ اُسَامَه مؤثّر واقعنگردید و وضعیتِ جسمانی ایشان نیز رو به وخامت ‌گذاشت . آن‌حضرت در ساعاتِ پایانی عُمْرِ شریف و پُر برکتشان ، قلم و کاغذ خواستند تا مطلبی را به صورتِ مکتوب از خود باقی گذارند و امّت را ازگمراهی‌های آینده نجات دهند لکن یکی‌از حاضران ، وقیحانَه حضرت رسول اکرم (ص) را به هذیان‌گویی متّهم نموده و با صدای بلند اعلام کرد : حَسْبُنَا کتاب الله ، کِتاب خدا برای ما کافی است .
به این ترتیب زمینه‌سازی لازم برای محروم‌ساختنِ جهان اسلام از خِلافت و امامتِ حضرت علی (ع) فراهم گردید . پس‌از رحلتِ حضرت محمّد مصطفی(ص) ، ماجرای سَقیفَه شکل گرفت و همان کسی که به دلایلی گوناگون ، از اجرای دستورِ پیامبر  خاتم(ص) طَفْرَه رفته وایشان را هذیان‌گو خوانده بود ، ابتدا با ترفندی خاصّ ادعا نمود که رسول اسلام(ص) نمُرده و هرکس مدّعی مرگِ ایشان گردد ، کُشته خواهد شد و سپس دوستِ خود را بر کُرسی خِلافت نشانْدْ و به مرورِ ایام و با درگذشتِ خَلیفَه که شرایط مهیاتر گشت ، خودِ وی نیزبر مَسْنَدِ خِلافت تَـکْـیه زد . رجوع به سَقیفَه بَنی سَاعِدَه
عُمَر در روزهای پایانی خِلافتِ خویش ، شش نفر تعیین کرد تاآنان از بینِ خود ، یک نفر را به عنوانِ خَلیفَه مسلمین انتخاب کنند .اسامی آن شش نفر عبارت بود از : حضرت علی (ع) ، عُثْمان ، عَبْدالرَّحْمان بن عَوف ، طَلْحَه ، زُبَیرْ و سَعْد بن اَبی وَقّاص .
هرچند که نفراتِ تعیین شده در هیچ زمینه‌ای قابلِ مُقایسَه با علی(ع) نبودند ، مَعَ‌الوَصْف با تمهیداتی که عُمَر اندیشیده بود ، عُثْمان به عنوانِ خَلیفَه انتخاب گردید . رجوع بهعُمَر بن خَطّاب
 پس‌از کُشته‌شدنِ عُثْمان در سال 36 هجری ، مهاجرین ، اَنصار و جمعی از مردمِ عادی به منزل علی(ع) رفته و باآن‌حضرت بَیعَت کردند .امام علی(ع) ابتدا خِلافت را به طَلْحَه و زُبَیرْ پیشنهاد نمودند لکن آنان نپذیرفتند . افرادی مانندِ طَلْحَه ، زُبَیرْ و سَعْد بن اَبی وَقّاص هرچند که درشورای منتخبِ عُمَر حضور داشتند امّا از جایگاهِ واقعی خویش مُطّلِع بودهو لِذا علی‌‌رغمِ میلِ باطنی خود ، اِدّعائی در موردِ خِلافت مطرح نساختند .به این ترتیب ‌ابتدا طَلْحَه و‌ زُبَیرْ و سپس سایرِ مردم با حضرت علی(ع) بَیعَت کردند لکن سَعْد بن اَبی وَقّاص ، عَبْدالله بن عُمَر ، حَسّان بن ثابِت (شاعر) ، محمّد بن مَسْلَمَه ، زَید بن ثابِت (کلیددار بَیتُ المالِ عُثْمان) و کَعْب بن مالِک (شاعر و مسئول جمع‌آوری صَدَقات در زمانِ عُثْمان) و همچُنین عَبْدالله بن سَلام ، مُغَیرَه بن شُعْبَه ثَقَفِی ، اَبو سعید خُدْری ، فُضَالَه بن عُبَید  ، رافِع بن خُدَیجْ ، نُعْمان بن بَشیر(که با پیراهنِ خونی عُثْمان و انگشت‌های بریده شده همسرِ عُثْمان :نَائِلَه ، به شام گریخت)از بَیعَت با آن‌حضرت امتناع کردند .
نقل است که طَلْحَه اوّلین بَیعَت‌کننده با علی(ع) بود و چون دستش چُلاق بود ، حَبیب بن اَبی ذُؤ َیب گفت : بعلّتِ اینکه اوّلین بَیعَت‌کننده چُلاق است این کار سَر نمی‌گیرد .
سه نفر از قُرَیش به نام‌های مَرْوان بن حَـکَم ، سَعید بن عاص و وَ لید بن عُقْبَهکه سخنگوی آنان بود ، بَیعَتِ خود را مُقَـید و مَنُوط کردند به آنکهاوّلاً آنچه در تصرّف دارند از دست ندهند و ثانیاً قاتلینِ عُثْمانکُشته شوند . آنان پشتوانه این اِدّعا و توقّع در پذیرفته‌شدنِ بَیعَتِ مشروطِ خود را چُنین اظهار می‌داشتند که پدرِ مَرْوان موردِ اهانتِ حضرت علی(ع) قرارگرفته و پدرِ سَعید و وَ لید نیز در جنگ بَدْرْ با شمشیرِ آن‌حضرت‌کُشته شده‌اند . علی(ع) پس‌از شنیدنِ نَحْوَه بَیعَت و دلائِلِ آنان به خشم آمده و فرمودند : آن دو که از شما کُشته شده‌اند ، به حقّ بوده و دربارَه آنچه در اختیار دارید ، عدالت حُکْمْ خواهد کرد و سرانجام نیز هیچ‌یک از پیشنهادات را نپذیرفتند . مَرْوان در نهایت مصلحت‌اندیشی کرده و گفت : با تو بَیعَت می‌کنیم و با تو می‌مانیم تا ببینی و ببینیم .
امام علی(ع) در دورانِ خِلافتِ خود با این مشکلات مواجه بودند :
1- اموالِ بَیتُ‌المال با قبولِ اَرْجَح‌بودنِ عَرَب به غیرِعَرَب و تقدّمِ مهاجرین بر اَنصار تقسیم می‌شد .
2- نژادِ عَرَب در هَمَه امور و ارکانِ اداری ، خود را برتر می‌دانست . شاید یکی از دلایلِ گرایشِ ایرانیان به شیعَه بودن و پیروی از آن‌حضرت این است کهایشان در ظاهر و باطن ، چُنین برتری را قبول نداشتند .
3- انحرافاتِ دینی مربوط به دورانِ خُلَفای پیشین و تَقَدُّمِ سُنَّتِ اَبوبکر و عُمَر بر سُنَّتِ رسول خدا(ص) در جامِعَه حاکِم شده بود .
4- توجّهِ بیشتر به فتوحات و گسترشِ قلمروِ جهانِ اسلام وغافل‌شدن از انحرافاتِ دینی و فرهنگی پیش‌آمده در جوامِعِ اسلامی موجود .
حضرت علی (ع) در اصلاحِ وضعِ داخلی با سه گروه درگیر بودند  :
- ناکِثین یا پیمان‌شکنانِ جنگ جَمَل
- قاسِطین یا ظالمینِ شام
- مارِقین یا خارج‌شدگانِ از دین ( خَوارِجِ نَهْرَوان ) .
ناکِثین یا پیمان‌شکنان ، تحتِ سرپرستی طَلْحَه بن عُبَیدالله و زُبَیر بن عَوّ ام قرار داشتند . آن دو با آغازِ خِلافتِ علی(ع) ، به امیدِ قَبْضَه‌کردنِ حکومتِبَصْرَه ، کوفَه و یا شام ، با آن‌حضرت بَیعَت کردند لکن هنگامی‌که درخواستشان موردِ اجابت واقع نگردید ، در پوششِ سفرِ حَجّ ، عازِمِ مکّه شدند و همساز با عایشَه ، مخالفتِ آشکار و پنهانِ خود را علیه امام علی(ع) آغاز و سرانجام ، جنگ جَمَل را رَقَم زدند . رجوع بهجنگ جَمَل
قاسِطین درحقیقت همان منافقین و ظالمینِ داخلِ قلمروِ اسلام بودند که رهبری آنان را مُعاویه بن اَبی سُفیان بر عُهْدَه داشت .
مُعاویه پس‌از مرگِ برادرش یزید ، از طرفِ خَلیفَه دوّم : عُمَر ،به حکومتِ شام رسیده بود .
پسرِ اَبوسُفیان خود را حاکمی مطلق و تام‌الاختیار می‌دانست و پس از تَکْیه عُثْمان بر مَسْنَدِ خِلافَت که نماینده بَنی اُمَیه محسوب می‌شد ،از نفوذ و قدرتِ بیشتری در مِنْطَقَه برخوردارگردید . مُعاویه در باطِن دشمنِ خَلیفَه سوّم بود امّا پس‌از کُشته‌شدنِ وی ، با آویختنِ پیراهنِ خونینِ او بر دروازه شام و یا بر دربِ مسجدِ شهر ، خود را خونخواهِ خَلیفَه مقتول و علی(ع) را قاتِلِ وی معرّفی کرد .
بدیهی بود که مولای متّقیان(ع) در دورانِ خِلافتِ خود اجازَه نمی‌دادند مُعاویه رَوِشِ گذشته‌اش را اِدامَه دهد . مُعاویه نیز به خوبی می‌دانست که باوجودِ خِلافتِ آن‌حضرت ، جلوی خیلی از کارهاِی خِلافِ وی‌گرفته خواهد شد و به همین دلیل از تمکین و اجرای فرامینِ حضرت علی(ع) اِمتناع ‌ورزیده و پس‌از تبادلِ مکاتباتی ، زمینه برخوردِ نظامی مابینِ خَلیفَه مسلمین و مُعاویه قوّت‌گرفت و در نهایت بهجنگ صِفِّین منجر شد . رجوع به جنگ صِفِّین
مارقین و یا خَوارِج گروهی در داخلِ نیروهای اسلام بودند . آنان درمراحلِ پایانی جنگ صِفِّین و زمانی که آثارِ پیروزی مسلمین و شکستِ نیروهای شام ظاهر شده بود ، با نیرنگِ سپاه مُعاویه و عَمْرو بن عاص که به بهانَه صلح‌طلبی ، قرآن‌ها را بر سَرِ نیزه‌ها بالا بُرده بودند ، مواجه شده و فریب خوردند .گروهِ مذکور ابتدا بر بی‌فایدَه بودنِ جنگ با مُعاویه و لزومِ پذیرشِ حکمیت ، مُوَکّداً اصرار ورزیدند و حَتّی جهتِ تحمیلِ نظرِ خود ، حضرت علی (ع) را تهدید به مرگ کردند . پس‌از آنکه امیرالمؤمنین(ع) ، مجبور به پذیرشِ حکمیت کردند ، چون نتیجه حکمیت به نفعِ مُعاویهپایان یافت ، خَوارِج نسبت به پذیرشِ اصلِ حکمیت که خود خواهانِ آن بودند نیز اعتراض نموده و گفتند حکمیت از آنِ خداوند بوده و علی(ع) با پذیرشِ آن کافر شده و باید توبه کند .
مارقین همچُنین به فرمانِ ‌حضرت علی (ع) در موردِ ممنوعیتِ غنیمت‌گرفتن از جنگ جَمَل ، انتقاد داشتند و علّتِ اصلی جنگ بااصحابِ جَمَل را زیرِ سؤال برده و گفتند : اگر ریختنِ خونِ آنان حلال بود پس چرا برداشتِ اموالشان حرام شد !؟ و اگر گرفتنِ غَنائِم از آنان حرام است ، به چه علّت ریختنِ خونشان جایز بود !؟ آنان همچُنین به اقدامِ علی(ع) در نوشتنِ عَهْدنامَه با مُعاویه و پذیرشِ حذفِ لَقَبِ امیرالمؤمنین و ... معترض بوده و با آن مخالفت‌کردند .
خَوارِج این اعتراضات و مواردِ مشابه را با عَبْدالله بن عبّاس ونمایندگانِ دیگری که از طرفِ امیرالمؤمنین(ع) نزدِ آنان رفته بودند ، مطرح می‌ساختند .
عَبْدالله بن عبّاس و سایرین نیز با اِرائَه توضیحات ، جهتِ رفعِ ابهامات و اِرائَه پاسخ به معترضین تلاش ‌می‌کردند . حضرت علی(ع) نیز شخصاً در روشن ساختنِ اَذهانِ خَوارِج از ابهامات و سؤالاتِ مطروحه و متقاعد‌نمودنِ آنان کوشیدند لکن علی‌الظاهر کسی آمادگی پذیرش و ظرفیتِ دَرْکِاین مفاهیم را نداشت .
خَوارِج در اِدامَه ، بر لَجاجَتِ خود نسبت به گذشته افزوده وعَبْدالله بن خَبّاب بن اَرَتّ را که از تکفیرِ مولای متّقیان(ع) امتناع ورزیده بود ، بی‌رحمانه به شهادت رساندند . این اقدام باعثِ برپایی جنگی خونینبینِ سپاهِ علی (ع) و خَوارِج در مِنْطَقَه نَهْرَوانگردید . رجوع بهخَوارِج نَهْرَوان
پس‌از پایانِ جنگ نَهْرَوان ، امام علی(ع) درصَدَدِ فراخوانِ مجدّدِ نیرو برای حَمْلَه به شام برآمدند لکن مردمانی‌که خود عامِلِ شکستِ صِفّین بودند ، با سرگشتگی و ناامیدی از آثارِ سوءِ آن ، عکس‌العمل و آمادگی مناسبی از خود نشان ندادند . همزمان کسانی همانندِ اَشْعَث بن قَیسْ نیز روحیه یأس ، عَجْز و درماندگی در اَذْهانِ آنان می‌دمیدند .
مُعاویه نیز از بی‌تحرّکی مردم ، حداکْثَرِ بَهْرَه را بُرده و برای تضعیفِ آنها ، ضَرَباتِ دیگری بر پیکرِ مسلمانانِ ساکن در مناطِقِ تحتِ تابعیتِ علی(ع) وارد ساخت . طبقِ دستورِ وی ، مالِک اَشْتَر را که عازِمِ مصر بود ،در مَحَلّی به نامِ قُلْزُمْ مسموم نمودند . اَیادی مُعاویه یکی دیگر ‌‌از صَحابی مُخْلِصِ امام علی(ع) را که محمّد بن اَبوبکر نام داشت شهید کردند . در سایرِ نواحی اسلام نیز ترور ، خرابکاری و اقداماتِ مشابهیصورت می‌گرفت .
امیرالمؤمنین(ع) با وجودِ تمامِ ظلم‌هایی که پس‌از رحلتِ پیامبر (ص)و در مدّتِ خِلافتِ خود با آن مواجه شدند ، تحتِ هیچ موقعیت و شرایطی از اجرای تکالیفِ الهی باز نایستادند .
حضرت علی بن اَبیطالب(ع) ، پس‌از حضرت رسول(ص) ، عارف‌ترینِ عارفان ، زاهدترینِ زاهدان ، عالِم‌ترینِ عالِمان ، مسلمان‌ترینِ مسلمانان ، مؤمن‌ترینِ مؤمنان ، عادل‌ترینِ عادلان ، شجاع‌ترینِ شجاعان ،فصیح‌ترینِ فصیحان و قانع‌ترینِ مردمان و ... بوده‌اند .
امام(ع) هیچگاه آغازگرِ جنگ‌ها نشدند . آن‌حضرت به فرزندشانامام حَسَن(ع) فرمودند : هرگز کسی را به مُبارَزَه مَطَـلَب ! ولی اگر دشمن تو را به جنگ خوانْدْ ، روی مگردان ! زیرا جنگ‌طَلَب متعدّی است و متعدّی مغلوب .
از آنجا که در دورانِ خُلَفای قبل‌از مولای متقیان(ع) ، جهتِ تثبیت و تَحْکیمِ پایه‌های خِلافتِ خَلیفَه و معطوف‌ساختنِ اَذْهانِ مسلمانان از مشکلاتِ داخلی جهانِ اسلام به خارج ، موضوعِ کشورگشایی و افزایشِ قلمروِ حکومت، بسیار با اهمیت جِلْوَه داده شده بود لِذا مفاسِدِ اجتماعی و فرهنگی در مرکزِ جهانِ اسلام ، روندِ رو به رشد و فزاینده‌ای یافت بطوری‌که هَمَه احکام و دستوراتِ آئینِ حقّ ، در شکلِ ظاهری نماز و روزه خُلاصَه می‌گردید و فهمِ عمیقِ فَلْسَفَه دین و عمل به سایرِ احکام و دستوراتِ آن ، رعایتِ حدودِ حلال و حرام و بحثِ عدالتِ اجتماعی ، تقریباً کم‌رنگ و به فراموشی‌گرائیده بود . استفاده از بَیت‌المال بیشتر متوجّه اَشراف و قومیت‌های هم‌رأی با صاحبانِ قدرت می‌گردید ... در چُنین شرایطی ، علی بن اَبیطالب(ع) برخوردِ ‌اساسی برای از بین بُردنِ مفاسد را آگاه‌ساختن و آشنا‌کردنِ مردم با اسلام ناب محمّدی(ص) ‌دانستند و ضِمنِ ایرادِ خُطْبَه‌ها ، انجامِ سخنرانی‌ها ، ارسالِ نامَه‌ها و بیانِ‌کلماتِ قِصار ، به این مهمّ پرداخته و همگان را بر اجرای دستوراتِ خدا و رسولش(ص)، رعایتِ تقوای الهی و نفی دنیاطلبی فراخواندند ... . با نگاهی بهکتابِ نهج البلاغه که فقط قسمتی از سخنانِ آن امام (ع) است می‌توانیمبه خوبی از صفّاتِ مؤمنین ، متّقین و منافقین مُطّلِع شویم . این کتاب در قرن چهارم توسّطِ سید رَضِی گردآوری شده است .
سرانجام امام علی (ع) که به حقّ اُسْوَه عدالت ، قُدْوَ ه و پیشوای معیارهای دینی ، مقتدای حقیقت‌گویی و صداقت بودند در نوزدهم رمضان المبارک سال 40 هجری در محرابِ عبادت ، با ضَرْبَه شمشیرِ یکی از خَوارِجبه نامِ عَبْدالرَّحْمَن بن مُلْجَم مُرادی مجروح ودر بیست و یکم رمضان همان سال شهید شدند . بدنِ پاک و مطهَّرِ آن‌حضرت در مَحَلّی از کوفَه که اینک نَجَف اَشْرَف نامیده می‌شود آرمید و جهانیان ،از کسبِ فیوضاتِ آن اِمامِ بر حَقّ و قرآنِ ناطق محروم گردیدند .
محمّد بن جریر طَبَری در کتابِ تاریخِ مشهورِ خود ، علّت و شرحِ شهادتِ آن‌حضرت را چُنین آورده است :
سه نفر به نام‌های اِبن مُلْجَم مُرادی ، بُرَ ک بن عَبْدالله و عَمْرو بن بَـکْرْ تَمِیمِیبا هم اجتماع کردند و ضِمنِ بررسی وضعیتِ مردم و عیوبِ حاکمان ، دربارَه کُشتگانِ نَهْرَوان نیز سخن رانده و بر آنان درود فرستاده و سرانجام تصمیم به انتقام از خونِ یارانِ خویش گرفتند .
اِبن مُلْجَم که از مردمِ مصر بود گفت : من علی بن اَبیطالب(ع) رابه قتل می‌رسانم .
عَمْرو بن بَـکْرْ گفت : من به سراغِ عَمْرو بن عاص می‌روم .
بُرَ ک بن عَبْدالله گفت : من مُعاویه را از پا در می‌آورم .
هر سه نفر پیمان بستند که هیچ کدامشان از مأموریتِ خود بازنمانند تا حاکِمِ موردِ نظر را به قتل رسانده و یا در این راه کُشته شوند و جهتِ اجرای این هدف ، روزِ نوزدهمرمضان  را موردِ توافق قرار دادند .
اِبن مُلْجَم مُرادی که از قَبیلَه کِنْدَه  بود عازِمِ کوفَه شد و در منزلِاَشْعَث بن قَیسْ سُکنَی گُزیده و به مدّتِ یک ماه شمشیرِ خود را تیز ، زهرآگین و آماده می‌کرد . اِبن مُلْجَم یک‌روز با کسانی از طایفَه تیم الرُّباب که دوازده نفر از مردانِشان در جنگ نَهْرَوان با شمشیرِ علی(ع) کُشته شده بودند مواجه گردید . در آنجا زنی از همان طایفَه به نامِ قُطام بنتِ شَجْنَهرا دید که پدر و برادرِ وی نیز در همان جنگ از بین رفته بودند . اِبن مُلْجَم با دیدنِ قُطامآنچُنان مجذوبِ وی گشت که مأموریتِ خود رابه فراموشی سِپُرْده و از وی خواستگاری‌کرد . قُطام برای دادنِ پاسخِ مثبت ،شروطی را مطرح ساخت که مهمّ‌ترین آن کُشتنِ علی بن اَبیطالب(ع) بود . اِبن مُلْجَم گفت : به خدا سوگند برای کُشتنِ علی(ع) به این شهر آمده‌ام و منظورِ تو را انجام خواهم داد . قُطام سپس مردی از قَبیلَه تیم الرُّباببه نامِ وَرْدان و مردی از قَبیلَه اَشْجَع به نامِ شَبیب بنِ بَجَرَه رابرای‌کمک به اِبن مُلْجَممعرّفی کرد . اِبن مُلْجَم مُقارِنِ شبِ جُمْعَه ماهِ رمضانِ سالِ چهلِ هجری که قرار بود در صبحگاهِ آن مولای متّقیان علی(ع) رابه شهادت رسانَد ، نزدِقُطام رفت وگفت : اینک شبی است کهبا دو یارم قرار گذاشته‌ایم تا هرکدام از ما ، یکی از سه زمامدار را بِکُشیم . قُطام با پارچه‌ای حریر ، سَرِ اِبن مُلْجَمو دو همکارش :وَرْدان و اِبن بَجَرَه را که درحقیقت مأمورینِ قُطام بودند بَست و روانه ساخت .
اِبن مُلْجَم و یارانش کنارِ درگاهِ مسجدِکوفَه و مَحَلِّ عبورِ علی(ع)کمین کردند . هنگامِ آمدنِ مولای متّقیان(ع) ، شَبیب با شمشیر ضَرْ بَتی به قصدِ ایشان زد لکن بعلّتِ برخوردِ شمشیر با سقف و یا دیوار ، ضَرْ بَه مؤثِّر نیفتاده و آن‌حضرت در امان ماندند . پس‌از وی اِبن مُلْجَمبا شمشیرِ خود ضَرْبَتی بر پیشانی مولی الموحّدین حضرت علی(ع) فرود آوَرْد .مردم بلافاصِلَه ضارِب را دستگیر و نزدِ علی(ع) آوردند . امام(ع) خِطاب به او فرمودند : ای دشمنِ خدا مگر من به تو نیکی نکرده بودم ؟اِبن مُلْجَمگفت :‌آری . امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند : پس چرا چُنین‌کردی؟ اِبن مُلْجَم پاسخ داد : شمشیرم راچهل صباح تیز و زَهْرآگین‌کرده و از خدا می‌خواستم که بدترین مخلوقِ او را با آن بِکُشَم . علی(ع) فرمودند : خودت با آن کُشته می‌شوی که بدترین هستی .
حضرت علی(ع) به فرزندِ خود امام حَسَن(ع) وصیت کردند : اگر من از این ضَرْ بَت جان دادم ، هیچ‌کس به جُز قاتِلِ من کُشته نشود ! فقط ضَرْ بَتی درمقابِلِ ضَرْ بَت بزن ! اَعضاءِ بدنِ او را نَـبُرید ! که رسول خدا فرموده‌اند : از بُریـدنِ اَعضــاءِ بـدن پرهیــزکنیـد اگـرچه در موردِ سگِ گزنده باشـد !
پس‌از شهادتِ آن‌حضرت فرزندِ ایشان امام حَسَن(ع) به خُطْبَه ایستاده و پس‌از حَمْد و ثَنای خدا و رسولش(ص)گفت :
امشب مردی درگذشت که پیشینیان به او نرسیدند و آیندگان هرگز مانندِ او را نخواهند دید . وی در حالی نبرد می‌کرد که جبرئیلدر طرفِ راست و میکائیل در سَمْتِ چپِ او بود . به خدا قَسَم ایشاندر همان شبی وفات کرد که موسَی بن عِمْران(ع) درگذشتو عیسَی(ع) به آسمان بُرده شد و قرآن نازل گردید  ...
شَبیب در انبوهِ جمعیت ناپدید شد امّا وَرْدانکه همزمان با ضربت‌خوردنِ امام علی(ع) از صَحْنَه گریخته بود ، به خانَه خود رفت و ماجرا را برای یکی از پسرانِ پدرش بازگو کرد . برادرش از شنیدنِ کُشته‌شدنِ حضرت علی(ع)ناراحت شده و وَرْدان را با ضربتِ شمشیری از پا درآوَرْد .
بَرَ ک بن عَبْدالله نیز در شبِ مَوعود ، مُعاویه را موردِ حَمْلَه قرار داده و با شمشیر ضَرْ بَتی بر ران و یا باسنِ او فرود آوَرْدْ لکن ضَرْ بَه او چندان مؤثِّر واقع نگردید . بَرَ ک نیز بلافاصِلَه دستگیر و به دستورِ مُعاویه کُشته شد .
عَمْرو بن بَـکْرْ در شبِ مقرّر به مسجدی که عَمْرو بن عاص نماز می‌خوانْد رفت . پسرِ عاص بعلّتِ کسالت در آن شب از اِقامَه نمازِ جماعت بازمانده و خارجَه بن حُذافَه : رئیس پلیسِ شهر را بجای خودفرستاده بود .
عَمْرو بن بَـکْرْ بعلّتِ عَدَمِ شناختِ عَمْرو بن عاص ،اشتباهاً اِبن حُذافَه را به عِوَضِ او کُشت . اِبن بَـکْرْ نیز سپس دستگیرو از پا درآمد .

منبع: سیمای صدر اسلام، علی شهبازی، 1392، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران
1- کشف الغُمَّة ، ج1 ، ص81 ، مُتَرْجَم .
2- تاریخ طَبَری ، ج2 ، ص 62 الی 64 ، در اِدامَه با ذکرِ روایات دیگر آورده است که پیامبر مجدّداً سخنِ خود را تکرار فرمودند لکن هَمَه ساکت ماندند و به جُز علی کسی اعلانِ آمادگی نکرد . رسول اکرم برای سوّمین بار مأموریَّت خود را اظهار داشتند . در این مَرْحَلَه نیز فقط علی بن اَبیطالب از جا بلند شده و آمادگیِ خود را بیان کرد . حضرت محمّد با اِشارَه به ایشان گفتند : این برادر و وصیّ و جانشینِ من می‌باشد .
3- همان ، ص63 .
4- همان ، ص 55 و 56 –  کشف الغُمَّة ، ج1، ص84 ، مُتَرْجَم .
5- تاریخ طَبَری ، ج2 ، ص 55 .
6- همان ، ص56 .
7 - شرح نهج‌البلاغةِ آیت‌‌ا... مکارم شیرازی ، ج3 ، ص170– حاکم در مستدرک ، ج3 ، باب ذکر اسلامِ  حضرت علی ، ص120- تاریخ الامم والملوک طَبَری ، ج2 ، ص56 -  نسائی در خَصائِص ، باب خَصائِصِ علی، ج1 ، ص46-  بحارالانوار ، ج 34 ، ص209- سُنُن اِبنُ ماجَة ، ج1 ، باب فصل علی بن اَبیطالب ، ص133 -  سیرَةِ نَبَویَّة ، ج2 ، ص19، مُتَرْجَم .
8- سیرَةِ نَبَویَّة ، ج1 ، ص 158، مُتَرْجَم –  مناقب خوارزمی ، ص57 ، مُتَرْجَم .
9- مناقب خوارزمی ، ص 57 ، مُتَرْجَم .
10- کشف الْغُمَّة ، ج 2 ، ص 71 ، مُتَرْجَم .
11- نهج‌البلاغة ، خُطْبَةِ قاصِعَة ، شماره 192 ، صفحات 398 و 399 ، ترجمةِ مرحوم محمّد دشتی .
12- حَیَوة القُلُوب ، کتاب دوّم ، ص 612 – کَنْز العُمَّال ، ج11 ، ص 617 – کشف الغُمَّة ، ج1 ، ص 106- 104 ، مُتَرْجَم - المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین، ج1 ، باب 8 ، ص 1–  مناقب امیرالمؤمنین امام علی ، ج1 ، ص 3 .
13- تاریخ سیاسی اسلام ، ص 412 به استناد مناقب احمد بن حنبل ، ص 163 .
14- کشف الْغُمَّة ، ج 1 ، ص 85 و 86 ، مُتَرْجَم .
15- المسترشد فی امامَة امیرالمؤمنین، ج1 ، باب 8 ، ص1 .
16- کشف الْغُمَّة ، ج 1 ، ص 193و194 ، مُتَرْجَم .
17- طبقات الکبری ، ج 2 ، ص 66 ، مُتَرْجَم ، زُ بَیْر بن عَوّ ام را قاتل نَوفَل معرفی کرده است .
18- تاریخ یعقوبی ، ج 1 ، ص 415 مُتَرْجَم .
19- کشف الْغُمَّة ، ج 1 ، ص 107 ، مُتَرْجَم .
20- طبقات الکبری ، ج3 ، ص 16 الی 18 ، مُتَرْجَم –  ارشاد ، ص 141 ، مُتَرْجَم –  تاریخ طَبَری ، ج 2 ، ص 368.
21- مناقب خوارزمی ، صفحات 153- 151، مُتَرْجَم – طبقات الکبری ، ج 2 ، ص 164 ، مُتَرْجَم ، بدون اشاره به فرمان رسول خدا نوشته است که اَبوبکر حَجّ را بجا آورد و علی از سوی پیامبر مأمورِ ابلاغ سورةِ بَرائَت گردید . – سیرَةِ نَبَویَّة ، ج2 ، ص 3 - 322 ، مُتَرْجَم -  تاریخ پیامبر اسلام ، ص6 - 535 .
22- مُباهَلَة : در حقّ یکدیگر نفرین کردن .
23- سیرَةِ نَبَویَّة ، ج 2 ، پاورقی ، ص 9-  348 و ص 3 – 351 و پاورقی‌ها ، مُتَرْجَم ، با بهره‌گیری از منابعِ اهلِ سنّت  به اختصار – زندگیِ حضرت محمّد خاتم النبیّیّن ، ص 662 -  658 .
24- طبقات الکبری ، ج 2 ، ص182، مُتَرْجَم ، مَحَلِّ نزولِ این آیه را عَرَفات ذکر کرده است .
25- اکثر سیره‌‌نویسانِ شیعة و سُنّی ، گویندةِ این سخن را تصریحاً و یا تلویحاً عُمَر بن خَطَّاب ذکر کرده‌اند .
26- فُضَالَة : صَحابیّ و از جمله کسانی بود که در جنگ اُحُد ، فَتْحِ مصر و شام شرکت داشت . مُعاویَة او را سِمَتِ قَضاءِ دمشق داد . وی به سال 53 هجری در همانجا وفات کرد .
27- تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، صفحات 74 و 75 و پاورقی‌ها ، مُتَرْجَم .
28- تاریخ طَبَری ، ج3 ، ص 451 .
29- تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، صفحات 75 و 76 مُتَرْجَم .
30- کشف الغُمَّة ، ج 1 ، ص 87 ، مُتَرْجَم .
31- تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، صفحات 77 و 78 ، مُتَرْجَم - اخبارالطّوال ، ص 180و 181 ، مُتَرْجَم .
32- تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 138و 139، مُتَرْجَم .
33- تاریخ طَبَری ، ج 4 ، صفحات 110 الی 115 .
34- تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 138 ، مُتَرْجَم .
35- تاریخ یعقوبی ،  ج 2 ، ص 140 ، مُتَرْجَم .
36- تاریخ طَبَری ، ج4 ، ص 110 الی 115.