عَبْدالله بن عَبْدالله بن اُبَی بن سَلول
ایشان صَحابی بااخلاص ، کاتبِ وَحْی و یکی از نویسندگانِ رسول خدا(ص) بود .
اِبن هِشام آورده است که پیامبر خدا(ص) قبلاز حرکت بسوی غَزْوَه بَدْر صُغرَی ، عَبْدالله بنِ عَبْدالله را جانشینِ خود در مدینه قرار داده و سپس عازِمِ نبرد شدند .
همزمان با غَزْوَه بَنی الْمُصْطَلِق که نیروهای اسلام در مَحَلّی به نامِ آبگاه مُرَیسیع حضور داشتند ، بینِ دو نفر از مهاجرین و اَنصار ، بر سَرِ آب زد و خوردی پیش آمد . پدرِ عَبْدالله : عَبْدالله اِبنِ اُبَی ، منافقِ معروفِ مدینه ، از این عمل به خشم آمده ودر حضورِ جمعی از مردانِ قبیلَه خود ، با کلماتِ اهانتآمیزی مهاجرین را مُخاطَب قرار داده و گفت : مَثَلِ ما و مهاجرین قُرَیش شبیه آن است که گفتهاند : سَمِّن کَلْبَکَ یأْکُلْکَ ! سگت را چاق کن تا تو را بخُورَد !اِبنِ اُبَی افزود : به خدا سوگند وقتی به مدینه رسیدیم ، مهاجرینِ زبون و بیچاره را از شهر بیرونمیکنیم ...
اظهاراتِ منافقانَه عَبْدالله بنِ اُبَی توسّطِ زَید بن اَرْقَم که جوانی نورَس بود به پیامبر خدا(ص)گزارش شد . عُمَر در صَحْنَه حاضر بوده واِجازَه خواست تا اِبنِ اُبَی را به قتل رَسانَد ! آنحضرت از پذیرشِ خواستَه عُمَر امتناع ورزیده و فرمودند : چگونه دستوری دهم که مردم بگویند محمّد(ص) اصحاب خود را می کُشَد !؟
اُسَید بن حُضَیر به محضرِ رسول اکرم (ص) شرفیاب شده و جهت دلجویی و معذرتخواهی عرض کرد : یا رسول الله(ص) ! عَبْدالله در جنگ بُعاث که آخرین نبرد میانِ قبایلِاَوس و خَزْرَج بود شرکت نکرده و این امر موجبِ افزایشِ محبوبیتِ وی گردید بطوری که هر دو قَبیلَه ، فرمانروایی او بر مدینه را پذیرفتند . خَزْرَجیان حتّی برای آغازِ حکومتش ، تاجِ پادشاهی نیز تدارک دیده بودند . با ورودِ شما به مدینه ، وی تاجِ سلطنتِ خود رااز دست داده و چُنین میپندارد که جنابعالی او را از اَریکَه قدرت پایین آوردهاید و لذا با این بهانهجوییها عکسالعمل نشان میدهد ...آنحضرت هیچ پاسخی نفرمودند .
بتدریج ، جوِّ عمومی علیه اِبن اُبَی تشدید شد و وی ناچار نزدِ پیامبر (ص) رفته و گفتارِ خود را با اَدای سوگند اِنکار کرد .
هنگامیکه عَبْدالله : پسرِ عَبْدالله بن اُبَی از آشکارشدنِنِفاقِ پدرش مُطَّلِع گشت ، قصدِ برخورد با او را داشت لکن آنحضرت مانعِ این کار شدند .
اِبن اِسحاق روایت میکند : عَبْدالله بن عَبْدالله بن اُبَی بهحضرت محمّد(ص) پیشنهاد کرد که اگر قرار است پدرِ وی به کیفرِ رفتار و گفتارش کُشته شود ، اجازَه فرمایند شخصاً او را معدوم سازد تا در آینده از کسی به عنوانِ قاتلِ پدرش ،کینهای در دل نگیرد ...
رسول خاتم(ص) فرمودند : خیر ! تا زمانی که در بینِ ما باشدبا او مدارا خواهم کرد .
بعدها وضعیتِ اِبن اُبَی چُنان شد که حتّی مردانِ قَبیلَهاش نیز وی را سرزنش میکردند . در این شرایط آنحضرت خِطاب به عُمَر فرمودند :اگر آن روز برابرِ پیشنهادِ تو ، عَبْدالله را کُشته بودیم ،کسانی از قتلش آزردهخاطر میشدند که به مصلحت نبود ، لکن اگر امروز دستوری بدهم ، خودِ آنان او را خواهند کُشت .
پساز این ماجرا ، به مرور زَید بن اَرغَمبرای اِدامَه زندگیدُچارِ مشکلات و دشواریهاییگردیده و به اِتّهامِ خبرچینِ دروغگو ، موردِ مَلامتِ این و آن قرار میگرفت . خداوند متعال با نزولِ آیات 7 و 8 سُورَه منافقون ،گفتارِ ناروا و سوگندِ خلافِ واقعِ عَبْدالله بن اُبَیرا آشکار ساخته و لِذا صداقت و راستگوئی زَید به اثبات رسیده و نجات پیدا میکند .
7) هُمُ الَّذینَ یقُولُونَ لاتُنْفِقُوا عَلَی مَن عِنْدَ رَسُولِ اللهِ حَتّی ینْفَضُّوا وَ ...
و آنان همان کسانیاند که میگویند به اطرافیان رسول خدا(ص) انفاق نکنید تا (از اطراف ایشان) پراکنده شوند و حال آنکه خزائن آسمان و زمیناز آنِ خداست ، ولی منافقین درک نمیکنند .
8) یقُولُونَ لَئِنْ رَّجَعْنَا إِلَی الْمَدینَه لِیخْرِجَنَّ الْاَعَزُّ مِنْهَا الْاَذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّهوَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ ...
میگویند اگر به مدینه بازگردیم قطعاً عزیزتران (اَنصار) ، ذلیلتران (مهاجرین) را از آنجا بیرون خواهند کرد و حال آنکه عزّت از آنِ خدا و رسولش(ص) واهلِ ایمان است ، امّا منافقین نمی دانند .
منبع: سیمای صدر اسلام، علی شهبازی، 1392، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران
1- سیرَةِ نَبَویَّة ، ج 2 ، ص 140، مُتَرْجَم ، نامهای دیگر این غَزْوَة شامِلِ بَدْر الوَعْد ، بَدْرالْاخِرَة و بَدْر الثَلاثَة میباشد .
2- مغازی واقدی ، ج 1 ، ص 416 .
3- سیرَةِ نَبَویَّة ، ج 2 ، ص 183 ، مُتَرْجَم .